معارف و معاریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
، اما چون رسول خدا براى أُحد بيرون رفت ، اسلام به دلش راه يافت ، پس اسلام آورد وشمشير خود را برگرفت وبا شتاب خود را به ميان سپاهيان اسلامى افكند ونبرد همى كرد تا در اثر زخمهاى گران از پاى در آمد وافتاد ، وهنگامى كه مردانى از «بنى عبدالأشهل» كشتههاى خود را در معركه جستجو مىكردند ، وى را در ميان كشتهها افتاده يافتند و از وى پرسيدند كه براى طرفدارى قبيلهات بيرون آمدى يا اسلام را پذيرفتى ؟ گفت: مسلمان شدم و قدم به ميدان جهاد نهادم ونبرد كردم تا به اين صورت از پاى در آمدم . چيزى نگذشت كه «أصيرم» به شهادت رسيد وچون قصه او را به رسول خدا باز گفتند ، فرمود : او بهشتى است .7 ـ ثابت بن وَقْش (پدر عمرو) كه خود وبرادرش «رفاعه» و دو پسرش : «عمرو» و «سلمه» در أحد به شهادت رسيدند وداستان شهادت او را در ترجمه پدر «حذيفه» ذكر مىكنيم .8 ـ حُسَيل بن جابر (از أنصار ، أوس، طايفه بنى عبدالأشهل) معروف به «يمان» پدر «حذيفه» كه رسول خدا ـ صلّى الله عليه وآله ـ او و«ثابت بن وقش» را كه هر دو پير وسالخورده بودند، همراه زنان وكودكان در برجها جاى داده بود ، اما يكى از آنها رو به ديگرى گفت : به چه انتظار زنده مىمانى؟ به خدا قسم ، از عمر هيچ كدام از ما جز اندكى نمانده است وامروز يا فردا مردنى هستيم ، پس چرا شمشيرهاى خود را برنگيريم ، وبه رسول خدا نپيونديم ، باشد كه خدا شهادت را به ما روزى فرمايد ، آنگاه شمشيرهاى خود را برگرفتند وبيرون آمدند ، وبى آنكه كسى بداند در ميان سپاه وارد شدند ، «ثابت» به دست مشركان به شهادت رسيد وپدر «حذيفه» در گيرودار جنگ كه مسلمانان سخت پريشان شده بودند با شمشير خود مسلمانان به شهادت رسيد، وچون «حذيفه» گفت : پدرم را كشتهايد، او را شناختند . پس «حذيفه» براى ايشان طلب مغفرت كرد ، وچون رسول خدا خواست ديه او را بپردازد ، ديه را هم بر مسلمانان تصدّق داد وعلاقه رسول خدا به وى افزوده گشت .9 ـ حنظلة بن أبى عامر (از أنصار ، بنى عمرو بن عوف ، بنى ضبيعة بن زيد) معروف به «غسيل الملائكه» كه در روز جنگ با «أبوسفيان» نبرد مىكرد وچون شمشير خود را بر وى برآهيخت ، در اين ميان «شداد بن أسود بن شعوب ليثى» بر وى حمله برد و او را به شهادت رسانيد . رسول خدا در باره «حنظله» گفت : «حنظله را فرشتگان غسل مىدهند» وبدين جهت «غسيل الملائكه» لقب يافت .10 ـ عبدالله بن جبير (از أنصار ، قبيله أوس ، بنى ثعلبة بن عمرو) كه روز أحد فرماندهى پنجاه نفر تيرانداز را برعهده داشت وبرخلاف بيشتر آنان ، دستور رسول خدا را كه فرموده بود :«اگر هم ديديد كه مرغان ، ما را مىربايند در جاى خود استوار بمانيد» اطاعت كرد وهر چند تيراندازان براى جمع آورى غنيمت به ميدان كارزار سرازير شدند، او همچنان بر جاى خويش استوار ماند وبه شهادت رسيد .11 ـ أنس بن نضر (از أنصار ، قبيله خزرج ، طايفه بنى عدى بن نجار) كه پس از پريشانى مسلمين ، مردانى از مهاجر وأنصار را كه تن به بيچارگى داده بودند مخاطب قرار داد وگفت : چرا نشستهايد ؟ گفتند :رسول خدا كشته شد. گفت : پس از وى زندگى را چه مىكنيد ؟ شما هم بر همان چه او به شهادت رسيد ، تن به شهادت دهيد . سپس گفت : خدايا از آنچه اين مسلمانان كردند عذر مىخواهم و از آنچه اين مشركان انجام دادند بيزارم . سپس پيش تاخت وبه سعد بن معاذ گفت : اى سعد ! اين است بهشت كه قسم به پروردگار «أنَس» ، بوى آن را از صحنه أحد در مىيابم . آنگاه جنگ مىكرد تا به شهادت رسيد وهشتاد وچند زخم شمشير ونيزه وتير بر بدن وى ديده شد ومشركان چنان مثلهاش كردند كه خواهرش «ربيع» دختر «نضر» جز به وسيله انگشتان وى نتوانست او را بشناسد .12 ـ سعد بن ربيع (از انصار ، قبيله خزرج ، بنى حارث بن خزرج) كه رسول خدا گفت :«كدام مرد است كه بنگرد «سعد بن ربيع» كارش به كجا رسيده است ; آيا زنده است يا مرده ؟» پس مردى از انصار برخاست ودر جستجوى «سعد» برآمد و او را در ميان كشتهها پيدا كرد كه هنوز مختصر رمقى داشت ، به او گفت : رسول خدا مرا فرموده است تا بنگرم كه آيا زندهاى يا مرده؟ گفت : من از مردگانم ، سلام مرا به رسول خدا برسان وبه او بگو كه «سعد بن ربيع» مىگويد : خدا تو را از ما جزاى خير دهد ، بهترين جزائى كه پيامبرى را از امّتش داده است ، سپس سلام مرا به قبيله خود برسان وبه آنان بگو كه «سعد بن ربيع» به شما پيام مىدهد كه اگر يك نفر از شما زنده باشد ودشمن به رسول خدا راه پيدا كند نزد خدا عذرى نخواهيد داشت» . مرد أنصارى مىگويد : همانجا بودم كه سعد درگذشت ، وچون نزد رسول خدا برگشتم ، و او را خبر دادم ، گفت : خداى رحمتش كند كه زنده ومرده خيرخواهى خدا ورسول كرد . مالك بن دخشم ، بر وى گذشت وگفت :مىدانى كه محمّد را كشتهاند ؟ «سعد» كه دوازده زخم كارى كشنده داشت ، گفت : گواهى مىدهم كه محمّد رسالت خود را رسانيد ، تو هم از دين خود دفاع كن ، چه خداوند زنده است ونمىميرد . «سعد» را با «خارجة