هيبت زده . ترسنده وبيمناك . رسول الله (ص) : «لا يزال الشيطان هائباً لابن آدم ، ذعراً منه ، ما يصلى الصلوات الخمس لوقتهنّ ، فاذا ضيّعهنّ اجترأ عليه فادخله فى العظائم» : شيطان همواره از آدميزاد بيمناك، وترسان است ، تا گاهى كه نمازهاى پنجگانه را در وقت خود به پا دارد، وچون به نمازهاى خود بى اعتنا گرديد وآنها را ضايع ساخت بر او گستاخ شود وبه گناهان بزرگش بكشاند . (بحار:83/11)
هائج
به هيجان آمده . جوشش وخشم. «هاج هائجه» : خشم وغضبش به هيجان آمد . گشنِ مايل به گشنى ، حيوان نرِ سخت مايل به لقاح :محمد بن مسلم ، قال : كنت جالساً مع ابى جعفر (ع) وناضح لهم فى جانب الدار قد اُعلِفَ الخبط وهو هائج ، وهو يبول ويضرب بذَنَبه ، اذ مرّ جعفر (ع) وعليه ثوبان ابيضان ، قال : فنضح عليه فملأ ثيابه وجسده ، فاسترجع ، فضحك ابوجعفر (ع) وقال : «يا بنىّ ! ليس به بأس» : محمد بن مسلم گويد : در محضر امام باقر (ع) نشسته بودم ، شتر آبكشى هم در آن گوشه سراى خانه بسته مشغول خوردن علف خشك بود ، دوران جفت خواهى ميگذرانيد كه طبعاً بول از او دفع مى شد ودُم ميزد ; در اين حال ، جعفر(ع) ـ كودك ـ از در درآمد در حالى كه دو جامه سفيد به تن داشت ، از كنار شتر عبور نمود ، ناگهان شاش شتر بر همه جامه وى بپاشيد ، چنانكه از فرط ناراحتى كلمه استرجاع به زبان راند ، امام چون آن صحنه بديد ، بخنديد وفرمود : پسرم ! باكى نيست . (بحار : 80/110)
هائل
ترساننده . هولناك . هراس انگيز. على (ع) در وصف دوزخ : «لهب ساطع وقصيف هائل» : آن را شعله اى فروزان و صدائى هراس انگيز باشد . (نهج : خطبه 109)
هائم
حيران . شيدا . متحيّر . اميرالمؤمنين (ع) : «ما رأيت ظالما اشبه بمظلوم من الحاسد : نفس دائم وقلب هائم وحزن لازم» : هيچ ستمگر نديدم كه به ستم رسيده شبيه تر باشد جز حسود: بخلى مستمر، و دلى سرگشته و حيران، و غم و اندوهى پيوسته دارد . (بحار : 73/256)
هابِط
فرود آينده وبه زير شونده .
هابيل
به نقل از تورات ، دومين پسر حضرت آدم بوده است . وى گوسفنددار بود وگزيده ترين گوسفندان خويش را در راه خدا قربان نمود وقربانيش مورد قبول حق گشت ولى برادرش قابيل (يا قائين) كه كشاورز بود زبون ترين نوع محصول كشت خود را بقربان آورد واز او پذيرفته نشد از اين رو بر برادر حسد برد وسرانجام وى را به قتل رساند كه داستان آنها در قرآن ، سوره مائده ، آيه 30 آمده است . به «آدم» در اين كتاب نيز رجوع شود .
هاتِف
آواز دهنده . خواننده . بانگ دهنده اى كه آن را نبينى .
هاتِف
سيد احمد اصفهانى كه به هاتف تخلص يافت . نسباً از سادات حسينى است. اصل خاندان او چنانكه از تذكره ها بر مى آيد ، از قصبه اردوباد آذربايجان بوده كه در زمان پادشاهان صفوى از آن سامان به اصفهان آمده ودر اين شهر مسكن گزيده اند .هاتف در نيمه اول قرن دوازدهم در اصفهان متولد شده . در جوانى به تحصيل رياضى وحكمت وطب پرداخته است ودر اين فنون گويا از محضر ميرزا محمد نصير اصفهانى استفاده كرده است . ودر شعر ، مشتاق را به راهنمائى واستادى خود پذيرفته است .