معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نهنگ نيز به همان سمت رفت و دهان بگشود چنانكه سرنشينان كشتى به وحشت افتادند و گفتند حتما در ميان ما بنده از مولى گريخته اى وجود دارد كه نهنگ به دنبال او است، بايد قرعه زنيم به نام هر كه درآمد وى را به نهنگ داده از شرش برهيم. چنين كردند و قرعه به نام يونس افتاد و او را به نهنگ دادند و رفتند.

در حديث امام باقر (ع) آمده كه يونس سه روز در شكم ماهى ماند، آنگاه در سه تاريكى شكم ماهى و شب و دريا فرياد برآورد كه (لا اله الاّ انت سبحانك انى كنت من الظالمين)خداوند توبه او را پذيرفت و به امر خداوند ماهى او را به ساحل برد و خداوند بوته كدوئى در آنجا برويانيد كه يونس بر آن جاى گرفت و در سايه آن زندگى مى كرد چه وى در دوران اقامتش در شكم ماهى پوستش نازك شده بود كه تاب تابش خورشيد را نداشت. رفته رفته پوست بدن به حالت عادى برگشت و كدوبن را كرم به ريشه افتاد و به خشكى گرائيد، يونس از خشكيدن كدوبن سخت غمنده گشت، روزى به حالت اندوه نشسته بود ناگهان به وى وحى آمد كه چرا اندوهناكى؟ وى گفت: پروردگارا اين درخت مرا سودمند بود كه در سايه آن زندگى مى كردم و اكنون در حال خشكيدن است! خداوند فرمود: اى يونس بر خشكيدن بوته اى غمگين شده اى كه نه آن را كاشته و نه آبياريش كرده اى و نه عنايتى بدان داشته اى چگونه بر اهل نينوى اندوهناك نگشتى كه بيش از صدهزار نفر بودند و مى خواستى همه به هلاكت رسند؟!

بدان كه اهل نينوى همه مؤمن و پرهيزكار شدند، به سوى آنها برگرد. يونس به سمت نينوى رهسپار گشت و چون به نزديكى آنجا رسيد از ورود به شهر شرم داشت، چوپانى را ديد، به وى گفت: مردم شهر را بگوى كه يونس بازگشت، وى گفت: تو دروغ مى گوئى، كه يونس به دريا غرق شده. در اين بين گوسفندى آمد و شهادت داد كه يونس است. پس چوپان به شهر رفت و مردم را از رسيدن يونس خبر داد، آنها باور نكردند، همان گوسفند بيامد و سخن وى را تأييد نمود، پس همه به استقبال يونس شتافتند و وى را به شهر آوردند و به آغوش محبت كشيده با ايمان ادامه حيات دادند. از عبدالله بن مسعود روايت شده كه توبه اهل نينوى به آن حد رسيد كه هر كس به ياد خود مى آورد چه مظلمه اى از چه كسى به گردن دارد آن را مى پرداخت تا آنجا كه اگر كسى سنگى از كسى غصب كرده و در شالوده خانه اى بود خانه را ويران مى نمود و سنگ را بيرون مى آورد و به صاحبش مى داد.

ابوبصير گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم خداوند به چه علت عذاب را از قوم يونس برگردانيد؟ فرمود: به جهت اينكه در علم او گذشته بود كه آنها توبه مى كنند و مستوجب عذاب نخواهند بود ولى اين را به يونس خبر نداد زيرا خداوند دوست مى داشت كه يونس روزگارى در شكم ماهى او را عبادت كند و بدين سبب به مقامى رفيع نائل گردد.

حضرت رضا (ع) در تفسير آيه (و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا...) فرمود: «مغاضباً» يعنى از قومش خشمگين بود، و «فظنّ» يعنى يقين نمود كه خداوند روزى را بر او تنگ نمى گيرد چنانكه «قدر» در آيه (و امّا اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه) نيز به همين معنى (تنگ گرفتن) است... (بحار: 14/380)

يُونس

بن يعقوب بجلّى دهنى كوفى. مادرش منيه دختر عمار دهنى خواهر معاوية بن عمّار; از ياران خاصّ امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) بوده سمت نمايندگى امام كاظم (ع) را نيز داشته است. در عهد امامت حضرت رضا (ع) در مدينه از دنيا رفت و آن حضرت مراسم تجهيز او را مباشرت نمود و به مسئول قبرستان بقيع سفارش نمود قبر او را مواظبت كند و تا چهل ماه يا چهل روز ـ اشتباه از راوى ـ بر قبر او آب بپاشد. (شرح مشيخة الفقيه)

يهود

قوم موسى. ملّت معروف از نسل ابراهيم خليل از فرزندش اسحاق. بنى اسرائيل، نژاد يعقوب پيغمبر. وجه تسميه آنها به يهود يا بدين سبب است كه موسى گفت: (انا هدنا اليك) يعنى خداوندا ما به تو بازگشتيم، يا بدين جهت كه آنان يا بيشتر آنها به «يهوذا» ابن يعقوب منسوبند، پس يهوذ خوانده شدند و بعدا به دال معرّب گشت.

يعقوب را دوازده پسر بود كه با پدر در كنعان زندگى مى كردند، و پس از آنكه يكى از آن دوازده يعنى يوسف (در پايان دوران پرماجراى خود) بر اريكه سلطنت مصر استوار گشت، به سال 1740 قبل از ميلاد، يازده برادر از كنعان به قصد تهيه آذوقه به مصر رفتند، و سرانجام در كنار برادر در آن سرزمين استقرار يافته، زندگى با شكوهى به هم زدند و ساليانى در آنجا در امن و رفاه زندگانى نمودند، جمعيتشان افزون گشت و

/ 2570