توسن سركش ، اسب سركش و شرور . آنكه سرباز زند . ج : جوامح .
جامِد
بسته ، مقابل مايع . ج : جوامِد . در اصطلاح صرف : كلمهاى كه از كلمه ديگر مشتق نشده باشد ، مقابل مشتق ، و آن بر دو گونه است : اسم عين ، و آن اسمى است كه دلالت بر معنائى كند و آن معنى قائم بنفس خويش باشد ، مثل رجل و فرس . اسم معنى ، و آن اسمى است كه قائم بغير باشد ، چون علم و فوز . به تعبير ديگر : اگر از جامد كلمه ديگر مشتق نشود ، چون رجل و فرس ، آن را جامد غير مصدر گويند ، و اگر بتوان كلمه ديگر از آن اشتقاق نمود ، چون علم و فوز كه عالم و فائز از آن مشتق شود ، آن را جامد مصدر گويند . در اقسام كلمات عربى حروف تماما جامداند ، و افعال همه مشتقاند بجز افعال معدودى مانند ليس و عسى ، و اسماء قسمتى جامد و قسمت ديگر مشتقاند .
جامِع
گردآرنده ، از جمع . مسجد جامع : مسجدى كه در آن نماز جمعه گزارند، و يا مسجدى كه اياب و ذهاب بسيار در آن بود و اختصاصى به محله مخصوصى نداشته باشد . اين مسجد فضيلت و احكامى ويژه دارد ، از جمله : اعتكاف در اين مسجد بخصوص برگزار شود . عن ابى عبدالله (ع) : «المعتكف يعتكف فى المسجد الجامع» . (وسائل:10/539) فضيلت نماز در آن صد برابر نمازى است كه در غير مسجد جامع ادا شود . (لمعه دمشقيه) در اصطلاح منطق :حدّى را گويند كه شامل تمام افراد مُعَرَّف باشد ، و اگر غير افراد خود را شامل نباشد ، مانع نيز گويند . جامع ازهر : مسجد معروف قاهره . به «ازهر» رجوع شود .
جامِعة
تأنيث جامع ، گردآورنده . غلى كه برگردن و بر دست نهند . جامعه در اصطلاح جامعه شناسان : وضع و حالت انسانها يا حيواناتى كه تحت يك قانون مشترك زيست كنند . بوسوئه در توضيح اين مطلب گويد : «در حقيقت هر يك از ما بهر ديگرى بوجود آمده است» . زنبوران عسل بحالت اجتماعى زندگى ميكنند . جامعه از لحاظ فلسفى :لوكرس گويد : جامعه يك ابداع انسانى است . هوبس معتقد است كه جامعه نتيجه قراردادى است كه بر اثر يك جنگ دائمى بوجود آمده است، بدين ترتيب جامعه از نظر او يك امر طبيعى است . ماهيت جامعه : در باره كيفيت و ماهيت جامعه نيز بحثهاى گوناگون وجود دارد . كسانى هستند كه وجود جامعه را به عنوان يك مقوله خاص منكرند و مىگويند جامعه مجموعهاى است از افراد و از اينجاست كه بحث در باره نوع خاص بودن جامعه به ميان مىآيد .طرفداران نظريه اصالت افراد معتقدند كه پديدههاى اجتماعى چيزى جز مجموعهاى از پديدههاى فردى نيست و براى درك تحولات اجتماع درك اعمال و روحيات افراد كافى است . اين اشخاص فراموش مىكنند كه خواه در طبيعت و خواه در جامعه، مجموع داراى خواص معينى است . علاوه بر خواص اجزاء همچنانكه در قطره كه جزئى از اقيانوس است كشتيرانى امكان پذير نيست و در آن حيوانات بزرگ نمىتوانند زندگى كنند ، در فرد پديدههائى از قبيل انقلاب ، بحران ، جنگ ، تحولات رژيم سياسى و سيستم اقتصادى و امثال آن ديده نمىشود . اگر هم اين خواص در جزء وجود داشته باشد باز هم به واسطه كيفيات مخصوص خود از همان خواص كه در كل وجود دارد فرق مىكند . درست است كه انسان مجموعهاى از سلولهاست ولى داراى خاصيتى است كه سلول فاقد آن خاصيت مىباشد و از آن جمله خاصيت انديشيدن . درست است كه اجسام آلى از اتمها تشكيل شدهاند ولى خواص فيزيكى و شيميائى آنها با اتمهاى تشكيل دهنده آنها تفاوت بزرگ دارد .لذا مىتوانيم بگوئيم كه اجتماع نوع خاص است . عدهاى ديگر به نام «ارگانيسيستها» تصور كرده است كه مىتوان اجتماع را به يك ارگانيسم بزرگ تشبيه كرد . پيدايش اين طرز تفكر معلول دو جهت است : نخست آنكه در اثر اكتشاف علوم طبيعى و تحقق اين مسئله كه انواع از تكامل عضوى يكديگر به وجود آمدهاند برخى تصور كردهاند كه مىتوان اجتماع رانيز دنباله تكامل انواع دانست . دوم اينكه با اين تفسير جامد توانستند نتايجى به سود وضع اجتماعى موجود اتخاذ كنند . هربرت اسپنسر در كتاب خود موسوم به «اصول علم اجتماع» مىگويد : «اجتماع از افراد تشكيل شد چنانكه بدن از سلولها بوجود آمده است» بعدها نيز (رنه ورم) در كتاب خود موسوم به «اجتماع ارگانيسم» و «گيوم دگرف» در كتاب خود اين نظريه ارگانيسم را بسط و توسعه داده و حتى به نتايج خندهآورى رسيده است ; مسئله جريان ثروت و اجتماع را به جريان خون در بدن و پليسها را به گلبولهاى فاگرسيت خون و سيمهاى تلگراف را به رشتههاى اعصاب تشبيه كرده است و حتى سعى نمودهاند