جِ جائزة . عن زرارة ، قال : سألت اباجعفر (ع) عن جوائز العمّال ، فقال : «لا بأس به» . (بحار:75/383) يحيى بن ابىالعلاء عن ابىعبدالله (ع) عن ابيه «انّ الحسن و الحسين ـ عليهماالسلام ـ كانا يقبلان جوائز معاوية» . (وسائل:17/214) عن جابر عن ابىجعفر (ع) قال : «قال النبى (ص) : اذا كان اوّل يوم من شوّال نادى مناد ايّها المؤمنون ! اغدوا الى جوائزكم ، ثم قال : يا جابر ! جوائز الله ليست بجوائز هؤلاء الملوك ، ثمّ قال : هو يوم الجوائز» . (وسائل:7/480)
جَواب
حوضهاى بزرگ ، در اصل جوابى بوده جمع جابية . (يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب).(سبأ:13)
جَواب
پاسخ . ج : اجوبة و جَوَبات . (فما كان جواب قومه الاّ ان قالوا اخرجوا آل لوط من قريتكم انهم اناس يتطهرون). (نمل:56) از اميرالمؤمنين (ع) سؤال شد : فصيحترين مردم چه كسى است ؟ فرمود : آنكه چون از او سؤالى شود فوراً جوابى دهد كه طرف را ساكت سازد . و از آن حضرت رسيده كه حاضر جوابترين مردم كسى است كه به خشم نيايد . (بحار:71/290 و غرر) از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود : چون يكى از دوستان ما با يكى از دشمنانش طرف بحث قرار گيرد خداوند او را به جوابى موفق دارد كه دين و آبرويش بدان حفظ شود و از شر او مصون ماند . (برهان:4/98) از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه فرمود : چون جواب به روى هم انباشته گردد (از يك پرسش چند جواب داده شود) جواب صحيح پنهان شود (بحار:1/223) امام صادق (ع) فرمود : كسى كه بنا داشته باشد هر سؤالى را بىجواب نگذارد او ديوانه است . (بحار:2/117)
جَواب مناسب
پاسخ مناسب و بمورد. ذيل اين واژه مواردى از پاسخهاى مناسب كه در كتب سير و تواريخ و يا كتب علمى بثبت رسيده و قابل ذكر است تذكار ميدهد : در اوان جنگ جمل مردى يهودى به اميرالمؤمنين (ع) گفت : يا اباالحسن بيست و پنج سال از مرگ پيغمبرتان بيشتر نگذشته كه به جان هم افتاديد ؟! فرمود : آرى شما هنوز پاتان از آب (دريا هنگام غرق فرعون) تر بود كه به پيغمبرتان گفتيد : (اجعل لنا الهاً كما لهم الهة) ; بتى براى ما فراهم ساز كه آن را بپرستيم . (بحار:13/176) ابن عباس گويد : روزى با عمر بن خطاب در يكى از كوچههاى مدينه راه مىرفتم عمر به من گفت : يابن عباس من چنين فكر مىكنم كه يارت (على) مظلوم واقع شد . من گفتم : پس حقش را به وى برگردان . وى ناراحت شد و دستش را از دست من كشيد و پيش افتاد و همى با خود زمزمه مىكرد و پس از لحظاتى بايستاد چون من به وى رسيدم گفت : اى ابن عباس آخر ، مردم او را لايق ندانستند .من گفتم : خدا كه او را لايق دانست در آن روزى كه به او فرمان داد سوره برائت را از رفيقت (ابوبكر) بستاند (و به حجاج در مكه ابلاغ كند) . وى چون چنين جوابى از من شنيد به من پشت كرد و برفت . (بحار:40/125) نقل است كه چون هيئت عراقيان به شام نزد معاويه رفتند احنف بن قيس و صعصعة بن صوحان عبدى در ميان هيئت بصره بودند و چون وارد شام شدند عمروعاص به معاويه گفت : اين گروه گزيده مردان جهان و شيعه عليند كه در جمل و صفين در كنار او مىجنگيدهاند ، سخت از آنان برحذر باش و حساب اينها را از ديگران جدا دان . معاويه پيش از ورود دستور ملاقات خصوصى با يك يك آنها بداد و چون برسيدند به گرمى آنان را پذيرفت و چون بنشستند گفت :اهلاً و سهلاً ، به سرزمين مقدس سرزمين انبيا و رسل و آنجا كه قيامت در آن برپا شود خوش آمديد ـ زيرا شام مبعث بيشتر پيامبران بوده و به نقلى قيامت در آن برگزار گردد ـ صعصعه كه از همه حاضر جوابتر بود گفت : هان اى معاويه اين كه گفتى : سرزمين مقدس ، بدان كه زمين ساكنان خود را مقدس نكند بلكه آنچه كه آدمى را به قداست مىرساند همانا اعمال شايسته است، و اين كه گفتى : اينجا سرزمين پيامبران است همه مىدانيم كه منافقان و مشركان و فراعنه و جباران در اين سرزمين بيشتر از انبيا بودهاند ، و اين كه گفتى قيامت در اين سرزمين برپا مىشود هر كس مىداند كه مؤمن را دورى جايگاه قيامت زيانى و منافق را نزديكى آن سودى نباشد . معاويه به مناسبتى از پدرش سخنى به ميان آورد و گفت : اگر همه مردمان از نسل ابوسفيان بودند همه هشيار و زيرك مىبودند . صعصعه گفت : همه مردمان از نسل بهتر از ابوسفيان ، پيغمبر