معارف و معاریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
برگزيده خدا آدمند و در عين حال احمق و منافق و فاسق و فاجر و ابله و ديوانه در آنها بسيارند . معاويه شرمنده گشت و سخن خويش را كوتاه نمود . (سفينةالبحار) چند تن بنزد قاضى ابن شبرمه در مورد باغى شهادت دادند ، قاضى خواست عدالت آنها را بيازمايد . از آنها پرسيد : چند اصله نخل در اين باغ وجود دارد ؟ گفتند : نميدانيم . وى شهادت آنها را رد كرد .يكى از آنها گفت: اى قاضى ، شما سى سال است در اين مسجد قضاوت ميكنى ، بگو اين مسجد چند ستون دارد ؟ وى ساكت ماند و گواهى آنها را پذيرفت . شخصى بنزد سوّار قاضى جهت گواهى حضور يافت . سوّار از او پرسيد حرفهات چيست ؟ وى گفت : معلم كودكانم . قاضى گفت : من شهادت ترا نمىپذيرم ، گفت : به چه سبب ؟ گفت : براى اين كه جهت تعليم قرآن مزد ميستانى . وى گفت : تو نيز جهت قضاوت ميان مسلمانان مزد ميگيرى . قاضى گفت : آنها مرا بالاجبار به اين كار وادار نمودند . وى گفت :آرى به قضاوت مجبورت كردند ، اما آيا به گرفتن پول هم مجبورت كردند ؟ قاضى گفت : شهادت خويش را بياور .آوردهاند كه : ناصر لدين الله ، خليفه عباسى بر خلاف آباء خود به مذهب تشيع گرايش داشت و گاه بدين عقيده تظاهر مينمود و نديمان و آشنايان بعقيده او آگاه بودند ، روزى از ابن جوزى ـ كه از علماى سنت بود ـ در محضر او پرسيدند : افضل از همه بعد از رسول خدا (ص) كيست ؟ وى جرأت به تصريح بنام ابوبكر نكرد و ابهام گونه پاسخ داد : «افضلهم بعده من كانت بنته فى بيته» يعنى افضل مردم پس از پيغمبر(ص) آن كس است كه دخترش در خانه او بوده . چنان كه ميدانيم اين عبارت را به دو وجه ميتوان معنى كرد : دختر پيغمبر(ص) در خانه او يا دختر او در خانه پيغمبر (ص) ، كه معنى اول بر على(ع) و معنى دوم برابوبكر منطبق ميباشد . و نيز معروف است كه از ابن جوزى در باره خلفاى پيغمبر (ص) پرسيدند ، نخواست تصريح كند گفت : «اربع ، اربع ، اربع» . (تاريخ الخلفاء سيوطى) عامر بن واثله از صحابه رسول خدا(ص) بود ، روزى بنزد معاويه رفت ، معاويه به وى گفت : مگر تو از كشندگان عثمان نيستى ؟ عامر گفت : نه ، من در آن روز شاهد صحنه بودم و او را يارى ننمودم ، معاويه گفت : چرا بياريش نشتافتى ؟ عامر گفت : چون ديدم مهاجرين و انصار او را يارى ننمودند من نيز او را مدد نكردم . معاويه گفت : ولى بايد بدانى كه شما موظف بوديد او را يارى كنيد .عامر گفت : اى معاويه شما چرا بيارى او نشتافتى در حالى كه مردم شام با تو بودند ؟! معاويه گفت : همين كه امروز به خونخواهى او اقدام كردهام آيا در حقيقت يارى نمودن او نيست؟! عامر بخنديد و گفت : داستان عثمان با تو داستان آن شاعر است كه ميگفت : لا الفينك بعد الموت تندبىو فى حياتى ما زودتنى زادا يعنى نخواهمت كه پس از مرگم بر من شيون كنى در حالى كه تا زنده بودم لقمه نانى به دهان من نرسانيدى . (تاريخ الخلفاء:218) موقعى كه معاويه در سفر حج وارد مدينه شد روزى ابوقتاده انصارى را ملاقات نمود ، به وى گفت : چگونه است كه همه مردم بديدار من آمدند جز شما انصار ؟! ابوقتاده گفت : بدين سبب كه مركب سوارى نداشتيم. معاويه ـ از روى تمسخر ـ گفت : پس شتران آبكشتان چه شد ؟! (كنايه از اين كه حرفه شما انصار آبكشى و فلاحت است) ابوقتادة گفت : آنها را در جنگ بدر هنگامى كه به تعقيب تو و پدرت بوديم (كه از شرك به اسلام هدايت كنيم) پى كرديم. سپس ابوقتاده گفت : پيغمبر(ص) به ما انصار فرمود : پس از من شما مورد ظلم و تجاوز قرار خواهيد گرفت .معاويه گفت : آن حضرت در اين زمينه چه دستورى بشما داد؟ گفت : فرمود : صبر كنيد . معاويه گفت : پس صبر كنيد . (تاريخ الخلفاء:220) گويند : روزى جامى ، دانشمند معروف اسلامى در ميان جمعى از ظرفا و ادبا اين بيت شعر بسرود : بس كه در جان فكار و چشم بيدارم توئىهر كه پيدا ميشود از دور پندارم توئى يكى از حضار گفت : بلكه خرى پيدا شود . جامى گفت : باز پندارم توئى . (تتمة المنتهى : 409) بدورانى كه مرحوم شيخ مفيد در بغداد بتحصيل علم اشتغال داشته ، روزى در مجلس درس دانشمند معروف اهل سنت : قاضى عبدالجبّار معتزلى حضور يافت ، موقعى رسيد كه جز صف نعال (كفشكن) جائى نمانده بود ، همانجا نشست ، شيخ بمناسبتى از استاد پرسيد : نظر شما درباره حديثى كه فرقه شيعه به پيغمبر (ص) نسبت ميدهند كه آن حضرت فرمود : «من كنت مولاه فعلى مولاه» چيست ؟ وى گفت : اين حديث صحيح و معتبر است و پيغمبر (ص) آن را در غدير فرموده است . شيخ گفت : مقصود پيغمبر (ص) از «مولى» چيست ؟ استاد گفت : يعنى اولى ، شايستهتر ، سزاوارتر . شيخ گفت : (اگر على(ع) اولى و احق است بر ديگران بزعامت بر مسلمين، چنان كه پيغمبر(ص) چنين بود) پس اين اختلاف و خصومت كه ميان شيعه و سنى است چه معنى دارد ؟! استاد گفت : اى برادر اين يك روايت بيش نيست در صورتى كه خلافت ابوبكر درايت و امرى مسلم است ، و هيچ خردمند روايت را با درايت برابرنميگيرد . شيخ گفت : چه ميفرمائيد در مورد آن حديث رسول (ص) كه درباره على(ع) فرمود : «حربك حربى و