معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قرآن و به ادله عقليه از قبيل اينكه لازمه ديده شدن آنست كه مرئى در جهتى قرار گيرد و اين از لوازم جسم است و خدا جسم نباشد. و ادله ديگر كه در كتب كلاميه مفصل از آن بحث شده; و اينك رواياتى در اين باره:يونس بن ظبيان گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: يابن رسول الله من بر مالك بن انس (يكى از چهار امام اهل سنّت) و يارانش وارد شدم بعضيشان ميگفتند: خدا چهره اى چون چهره آدميان دارد و بعضيشان ميگفتند: خدا دست دارد و دليلشان آيه (بيدىّ استكبرت) بود و بعضيشان ميگفتند: خدا جوانى است در سنّ سى سالگى، نظر شما در اين باره چيست؟ حضرت تكيه داده بود راست بنشست و گفت: خداوندا ببخشاى ببخشاى. سپس فرمود: اى يونس! هر كس گمان برد كه خدا چهره اى چون چهره آدميان دارد او مشرك است و هر كس معتقد باشد كه خداوند اعضائى چون اعضاى آدميان دارد او كافر است، شهادتش را مپذيريد و گوشتى را كه بدست او كشته شود مخوريد، خدا برتر از آنست كه به صفات آفريدگانش تشبيه شود، چهره خدا پيامبران و اولياى او است، و اينكه فرموده: «بيدىّ» مراد از يد قدرت او است چنانكه (و ايّده بنصره) از همين ماده يد است.

هر كس گمان برد كه خداوند در چيزى يا بر چيزى قرار دارد يا از حالى بحالى منتقل ميشود يا چيزى ميتواند از خدا جدا باشد يا چيزى او را به خود مشغول ميدارد خدا را به اوصاف آفريده هايش متصف نموده، خدا آفريدگار هر چيز به معيارهاى فكرى بشر مشخص نشود و به بشرى مانند نباشد، جائى از او خالى نيست و در جائى قرار ندارد، در حالى كه از درك افكار دور است به هر چيزى نزديك است، اينست پروردگار ما كه جز او خدائى نيست، هر كس چنين خدائى را بجويد و او را دوست دارد او يكتا پرست ميباشد و هر كس خدا را بجز اين صفات بجويد خدا از او بيزار است و ما نيز از او بيزاريم. (بحار: 3 / 287).

ابو قره محدث بحضرت رضا (ع) گفت: بما رسيده كه خداوند ديدن (خودش) و سخن گفتن (با خودش) را بين دو تن از پيامبرانش تقسيم نمود كه سهم موسى (ع) را سخن گفتن و سهم محمد (ص) را ديدن قرار داده؟ حضرت فرمود: پس چه كسى (لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار) را بجن و انس رسانده (جز محمد) و چه كسى (و لا يحيطون به علما) و (ليس كمثله شىء) را به مردم ابلاغ نموده جز محمد؟ مگر اين محمد (ص) نبوده كه خود آورنده اين بيانات و آيات بوده؟ گفت: بلى. فرمود: چگونه ميشود كسى كه فرستاده خدا بر جميع مخلوقين باشد و به مردم بگويد: من از جانب خدا آمده ام خدائى كه چشمها دركش نكنند و علم كسى او را فرا نگيرد و مثل و مانندى ندارد سپس بگويد: من آن خدا را به چشم ديده ام و علمم به او احاطه كرده است و او بصورت بشر ميباشد، آيا اينها شرم و حيا ندارند؟! اين زنديقان چاره اى (براى مبارزه با پيغمبر) نداشتند جز اينكه تناقضى به وى نسبت دهند! ابو قره گفت: خداوند خود فرموده: (و لقد رآه نزلة أخرى) (بار ديگر نيز او را ديد) حضرت فرمود: بعد از اين آيه آيه ديگرى هست كه ميفهماند پيغمبر (در شب معراج) چه چيزى را ديده است (لقد رأى من آيات ربه الكبرى)(بخشى از آيات بزرگ خدا را ديد) و چنانكه دانيم آيات خدا غير از خدا است...ابو قره گفت: پس روايات رؤيت دروغ است؟ فرمود: اگر روايات مخالف با آيات قرآن باشد دروغ ميباشد كه خداوند علمى بوجودش احاطه نكند و چشمى او را درك نكند و مانندى ندارد...

على بن محمد بن جهم گويد: در مجلس مأمون بودم و حضرت رضا (ع) در مجلس حضور داشت مأمون گفت: يا ابن رسول الله مگر نه شما ميگوئيد پيغمبران معصوم بوده اند؟ فرمود: آرى چنين است. مأمون آياتى از قرآن (كه موهم عدم عصمت انبيا بود) از حضرت پرسيد كه از جمله آيه (و لما جاء موسى لميقاتنا و كّلمه ربه قال ربّ ارنى انظر اليك قال لن ترانى) بود و گفت: چگونه ميشود پيغمبرى مانند موسى كليم الله نداند كه خدا را نتوان ديد تا بخود اجازه دهد درخواست ديدن كند؟! حضرت فرمود: موسى ميدانست كه خدا والاتر از آنست كه به چشم ديده شود ولى چون وى (در كوه طور) با خدا سخن گفت و خداوند او را در جريان رازهاى نهانى قرار داد و به قوم خويش بازگشت قومش گفتند: تا ما سخن خدا نشنويم چنانكه تو شنيده اى ايمان نياوريم. جمعيت آنها هفتصد هزار بود كه موسى از آنها هفتاد هزار و از آنها هفت هزار و از هفت هزار هفتصد و از هفتصد هفتاد تن برگزيد و آنها را به كوه طور برد، آنها را به دامنه كوه بداشت و خود بر فراز كوه برفت و از خدا خواست با وى سخن گو يد. خداوند با او سخن گفت چنانكه همه سخن خدا را از هر سوى شنيدند، كه خداوند سخن را در درخت ايجاد كرده بود و از آن به هر سوى پخش شد. آنان گفتند: ما از كجا بدانيم كه اين سخن خدا

/ 2570