خالد (يا خليد) بن اوفى شامى از رواة شيعه در قرن دوم هجرى . شيخ كلينى و شيخ صدوق روايات بسيارى از او آوردهاند ، وى از ياران امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده ، كتابى در حديث داشته كه عبدالله بن مسكان آن را روايت كرده است . محمد بن حفص از او نقل كند كه گفت : روزى بر حضرت صادق (ع) وارد شدم ديدم اتاق پر از جمعيت است از خراسانى و شامى و ديگر بلاد ، آنچنان كه جاى خالى براى خود نيافتم . پس حضرت كه تكيه زده بودند دو زانو نشست و فرمود : اى پيروان خاندان محمد ! آگاه باشيد كه از ما نيست كسى كه هنگام خشم خوددار و با همنشين خود همنشينى نيكو و با همخوى خود همخوئى خوشرفتار و با يار همسفرش يارى نكو سيرت و با همسايهاش همسايهاى وظيفهشناس و با هم غذايش هم غذائى حقشناس نباشد ، اى شيعه آل محمد تا مىتوانيد خداى را مراقب بوده و همواره از سطوت او بيمناك باشيد و لا حول ولا قوة الاّ بالله . (جامع الرواة و بحار)
ابوريحان
محمد بن احمد خوارزمى بيرونى ( 362 ـ 440) . از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى. او يكى از نوادر دُهاة اعصار و نمونه كامل ذكاء و فطنت و شدت عمل ايرانى است . مولد او در بيرون خوارزم بوده و چنانكه ياقوت در معجم الادبا آرد بيرون كلمهاى فارسى است به معنى خارج و برّ و گويد از بعض فضلا پرسيدم او گمان برد كه چون توقف او در مولد خود خوارزم مدتى قليل بوده و غربت او از موطن خويش دير كشيده او را از اين جهت غريب و بيرونى گفتهاند و من گمان مىكنم كه او از اهل رستاق خوارزم باشد و از اين رو به بيرون يعنى بيرون خوارزم خوانده شده است . شهرزورى گويد آنگاه كه بيرونى قانون مسعودى را تصنيف كرد سلطان او را پيلوارى سيم جائزه فرستاد و وى آن مال به خزانه بازگردانيد و گفت من از آن بىنيازم چه عمرى در قناعت گذراندهام و ديگر بار مرا ترك خوى و عادت سزاوار نيست . و باز گويد دست و چشم و فكر او هيچگاه از عمل باز نماند و دائم در كار بود مگر به روز نوروز و مهرگان يا براى تهيه احتياجات معاش . او گندم گون و بطين بود و محاسنى انبوه داشت و مصنفات او بار اشترى است ، و ابن ابىاصيبعه او را از اهل بيرون سند گفته ، و اين اشتباهى است چه آنكه در سند است نيرون با نون است نه بيرون با باء و آن را نيرون كوت و حيدرآباد سند گويند . و فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولوالجى گويد آنگاه كه نفس در سينه او به شماره افتاده بود بر بالين وى حاضر آمدم در آن حال از من پرسيد حساب جدات فاسده را كه وقتى مرا گفتى بازگوى كه چگونه بود . گفتم اكنون چه جاى اين سؤال است ؟! گفت: اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر ؟ اين مسئله بدانم و بميرم يا نادانسته و جاهل درگذرم . و من آن مسئله بازگفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست . نباهت قدر و جلالت خطر وى نزد ملوك بدان