معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ذو الكفل نامند ، كه كفالت هفتاد نبى كرده است. و بعضى گويند از آن روى كه او نذر كرد كه به روزى صد ركعت نماز گزارد و چنان كرد. و نيز در تلقّب او گفته اند كه وجه ، آن است كه كسائى مانند كِفل در برداشت . و نيز وجوه ديگر گفته اند. و ميرخواند در حبيب السّير گويد: «بنا بر اصحّ ، او غير حزقيل و اليسع ، بلكه وصى اليسع است و به نوبت بر كنعانيان فائز گرديد و امروز ، ذوالكفل نام محلّى است ميان حلّه و بغداد نزديك بُرص و بدانجا قبّه اى كه گويند قبر ذوالكفل است و مزار است» . در متون الاخبار ، در باب وجه تسميه و كيفيّت قصّه آن پيغمبر بزرگوار ، وجوه متعدّد سمت تحرير يافته . چون اين مختصر گنجايش تمامى آن روايات ندارد ، خامه مشكين شمامه بر ايراد يك قول اختصار مى نمايد: نقل است كه حق ـ سبحانه و تعالى ـ ذوالكفل را خلعت نبوّت كرامت فرموده به هدايت كنعانيان و متابعان ايشان كه در سلك ملوك عمالقه انتظام داشتند و دعوى الوهيّت كرده .

- ذوالكفل در آن مملكت از وهم كنعان ، پوشيده و پنهان طوايف ايشان را به قبول دين كليم و طريق مستقيم دعوت مى فرمود و ملك ازين معنى وقوف يافته ، ذوالكفل را طلبيده و گفت : «اين چه نوع سخنان است كه از تو به من مى رسانند» ؟ آن جناب جواب داد كه : «من خداى تعالى را به يگانگى مى پرستم و مردم را به وحدانيّت او مى خوانم» . كنعان در غضب رفته ذوالكفل را به قتل تهديد نمود . آن جناب گفت : «تو خشم خود را به آب حلم فرو نشان تا سخنى بگويم .

- ملك به او اجازه تكلّم داد . ذوالكفل بعد از حمد و ثناى بارى تعالى گفت : «اى ملك! تو دعوى الوهيّت مى كنى . اين كار از دو صورت بيرون نيست . يا خود را خداى تمام خلق گمان برده اى يا خداى همين قوم كه تابعند به ربقه تو . بر شقّ اوّل بايستى اقطار جهان مطيع تو مى بودند ، و حال آنكه چنين نيست . و بر شقّ ثانى ، بيان فرماى كه خداى ساير معشر كيست» ؟ كنعان از جواب اين سخنان هدايت نشان ، عاجز گشته ذوالكفل را گفت : «تو چه مى گوئى» ؟ گفت : «من مى گويم كه پروردگار تو و آفريننده جميع افراد انسان و جميع مخلوقات ، خالق بر كمال است . صانعى است كه طبقات سماوات ، برافراشته يد قدرت اوست و صورت شمس و قمر و جميع كواكب نورگستر ، نگاشته يد قدرت اوست و تمامى دواب و حيوانات برّى و بحرى را اقسام لطفش روزى رسانيده است ، اى ملك ! حذر كن از عقاب او و بپرهيز از عذاب او» . كنعان گفت : «چه باشد جزاى كسى كه عبوديّت اين پروردگار نمايد و ابواب توبه و استغفار به روى خود بگشايد» ؟ جواب داد : «بهشت عنبر سرشت» شمّه اى از اوصاف درجات جنّت بيان كرد . كنعان باز پرسيد : «چيست سزاى بنده اى كه نسبت بدين آفريدگار ، طريق عصيان ورزد و خود را از جمله بندگانش نشمارد» ؟ ذوالكفل جواب داد : «عذاب جهنّم و عذاب اليم» . و مجملى از صفات دركات دوزخ در حيّز تعداد آورد . كنعان را از استماع اين سخنان ، رقّت بى نهايت دست داد . ذوالكفل را گفت : «تو متكفّل مى شوى كه اگر من به وحدانيّت حق تعالى و نبوت تو اعتراف نمايم و سالك عبادت گردم ، خداى تعالى مرا از عذاب دوزخ بدين نعيم بهشت رساند» ؟ ذوالكفل گفت : «بلى» و به التماس ملك درين باب وثيقه اى نوشته ، تسليم كنعان نمود . آنگاه كنعان غسل كرد و جامه هاى پاك پوشيد و كلمه طيّبه شهادت بر زبان راند و به تعليم احكام شريعت ، صيام ايّام و قيام ليالى را شعار و دثار خود ساخته ، بلكه هم در آن چند روز از سر ملك و مال در گذشت و پنهان از قوم ، به اخيار و زاهدين و سالكان طريق يقين ملحق گشت . بعضى از امرا و لشكر از عقب كنعان شتافته او را يافتند و به دستور معهود در پيش او روى نياز بر زمين نهادند .

- كنعان ايشان را از اين حركت منع كرد و گفت : «بدانيد كه من به يگانگى پروردگار عالميان ايمان آورده ام . بايد كه شما نيز متابعت من نمائيد ، تا راه راست يابيد» . آن جماعت نصيحت او را به سمع رضا قبول نموده ، زبان به كلمه توحيد جارى گردانيدند . و هم در آن اوان كنعان پهلو بر بستر ناتوانى نهاده كتابتى را كه ذوالكفل بدو نوشته بود و ضمان بهشت جاودان شده بود ، به ملازمان خود سپرد و وصيّت كرد كه آن صحيفه را با او در قبر نهند . چون كنعان فوت شد ، آن جماعت به موجب وصيّتش عمل نمودند . فرشته اى همان روز آن نوشته را به فرمان الهى بيرون آورد از قبول ، و به ذوالكفل كه از وهم كفار در زاويه افتقار بود،

/ 2570