معارف و معاریف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف و معاریف - نسخه متنی

مصطفی حسینی دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رهسپار بغداد گرديد . در آنجا چندى در جمع ياران ابن حباب اسدى (م 170 ق) كه همه بىبند وبار وغزلسرا بودند وارد شد وخمريات وغزليات فراوان سرود ، اما درين جنس از سخن پيشرفتى نكرد وبيشتر اين نوع شعرهاى او از ميان رفته است . محروميت وتهيدستى ابوالعتاهيه وخانوادهاش مانع شد كه تحصيلات مرتب ادبى ودينى داشته باشد . هر چه آموخت در مكتب زندگى واجتماع فرا گرفت . به همين جهت شعرش فاقد هيمنه اسلوب قديم است. در عوض قصائد خود را به زبان ساده ودر باره مضامين مردم پسند ودر اوزان سبك مىسرود .

تحميلات وفشارهائى از سوى جباران بر او وخانوادهاش وارد شده بود در وجودش نفرتى عميق از طبقه حاكمه وخداوندان زور وزر به وجود آورد ودر خود همدلى وهمبستگى با محرومان احساس مىنمود كه همه اينها در شعرش منعكس است . بغضى كه از مذهب سنت ـ حامى دستگاه ستم خلافت ـ وكششى كه نسبت به تشيع داشت ، مخصوصاً ارادت واعتقادى كه به حضرت موسى بن جعفر(ع) در خود احساس مىكرد مولود همان سوابق وتمايلات تشيع بود كه پيوسته در كوفه وجود داشت . او در باره امام هفتم (ع) با اينكه در زندان هارون به سر مىبرد عقيدت خود را چنين ابراز مىكند : اذا أردت شريف الناس كلهمفانظر الى ملك فى زى مسكين اگر شريف وسرور همه مردمان را مىجوئى پس به آن پادشاه بنگر كه در جامه مسكينان است . به سبب همين آزاد منشى وگرايش به حق بود كه او را متهم به رفض وزندقه و مانويّت كردند ومدتى از عمر خود را در زندان بسر برد . ابوالعتاهيه در سفر اول بغداد توفيقى به دست نياورد وناچار به شهر كوچك حيره (نزديك كوفه) منتقل گشت . درين موقع قدرت خلاقه شاعرى او تجلى كرده بود و روزى صد تا صد وپنجاه بيت شعر مىسرود ونامش همه جا شنيده مىشد. مهدى عباسى او را به بغداد دعوت نمود تا شاعر دربار باشد . از آن پس در دوران مهدى (م 169 ق) وهادى (م 170 ق) وهارون الرشيد (م 193 ق) و امين (م 198 ق) وقسمتى از عهد مأمون (م 218 ق) مقرب خلفا بود و او را در شاعرى هم طراز بشار بن برد وابونؤاس مىشمردند . اشعار ابوالعتاهيه بسيار ودر عين حال پراكنده است . ابن عماد ثقفى احمد بن عبدالله (م 319 ق) كتاب اخبار ابوالعتاهيه را در شرح احوال او نوشت ويوسف بن عبدالله بن عبدالبرّ (م 463 ق) زهديات او را در ديوانى جمع آورى نمود . جمعيت يسوعى بيروت نيز گزيدهاى از اشعار او را به سال 1887 م در بيروت منتشر كرد . وفات ابوالعتاهيه به قول پسرش محمد در سال 210 وبنا به اقوال ديگر در 211 يا 213 اتفاق افتاده است . (دائرة المعارف تشيع)

ابوالعلاء

احمد بن عبدالله بن سليمان تنوخى معرى ، شاعر ، لغوى ، وى در فنون ادب استاد بوده است . او با اينكه در سن چهار سالگى به بيمارى آبله نابينا شده بوده حدود صد جلد كتاب در فنون مختلف ادب تصنيف كرده وجمع زيادى در محضر او تلمذ نمودهاند . وى را فهم وذكائى فوقالعاده بوده وغرور علمى گاهى او را به اظهار نظر در اديان وعقايد دينى وامىداشته كه از چنان اشعار او بوى الحاد استشمام مىشده و از اين رو حاسدان او را به زندقه متهم مىكردهاند كه از آن جمله اين دو بيت است : هفت الحنيفة والنصارى ما اهتدواويهود حارت والمجوس مضلله اثنان اهل الارض ذو عقل بلادين وآخر دَيِّنٌ لا عقل له آرى ، از بعضى اشعار او چنين برمىآيد كه وى منكر بعضى از اصول اعتقاديه بوده كه بايد گفت : شاعر در عالم شعر موازين عقليه را فراموش مىكند ، و ديگر از قرائن حالات او استفاده مىشود كه از اوضاع زمان ومردم زمان خود دلى پر عقده داشته واين ترهات از آن عقدههاى درونى او تراوش مىكرده از جمله اين دو بيت است : اذا ما ذكرنا آدما وفعالهوتزويج بنتيه لابنيه فى الدنى علمنا بان الخلق من اصل ريبةوان جميع الناس من عنصر الزنا ولى چون به اين دو بيت شعر او مىرسيم كه در باره اهلبيت پيغمبر سروده سزد كه در مذهب او جز به حق قضاوت نكنيم : لقد عجبو لآل البيت لمااتاهم علمهم فى جلد جفر فمرآت المنجم وهى صغرىتريه كل عامرة وقفر وى در سال 363 در معرة النعمان (سوريه) متولد ودر سال 449 در همانجا درگذشت او دو سفر به بغداد رفت وقريب دو سال در آنجا بود . ابوالعلاء گوشت نمىخورد وكشتن حيوانات را جنايت مىدانست چنانكه توليد نسل را نيز جنايت مىدانسته و از اين جهت ازدواج نكرد وگفت : اين بيت را بر قبر او بنويسند : هذا جناة ابى علىّو ما جنيت على احد گويند : روزى ابوالعلاء به مجلس سيد مرتضى وارد شد وچون نابينا بود به يكى از اهل مجلس پا زد ، وى گفت : اين كلب (سگ) كه بود ؟ ابوالعلاء گفت : كلب كسى است كه هفتاد نام را براى سگ نداند . سيد او را نزديك خود نشاند و او را گرامى داشت وآزمودش ، ديد آرى ، مردى بسيار دانشمند است ، اتفاقاً روزى

/ 2570