احمد بن عبدالله بن سليمان تنوخى معرى ، شاعر ، لغوى ، وى در فنون ادب استاد بوده است . او با اينكه در سن چهار سالگى به بيمارى آبله نابينا شده بوده حدود صد جلد كتاب در فنون مختلف ادب تصنيف كرده وجمع زيادى در محضر او تلمذ نمودهاند . وى را فهم وذكائى فوقالعاده بوده وغرور علمى گاهى او را به اظهار نظر در اديان وعقايد دينى وامىداشته كه از چنان اشعار او بوى الحاد استشمام مىشده و از اين رو حاسدان او را به زندقه متهم مىكردهاند كه از آن جمله اين دو بيت است : هفت الحنيفة والنصارى ما اهتدواويهود حارت والمجوس مضلله اثنان اهل الارض ذو عقل بلادين وآخر دَيِّنٌ لا عقل له آرى ، از بعضى اشعار او چنين برمىآيد كه وى منكر بعضى از اصول اعتقاديه بوده كه بايد گفت : شاعر در عالم شعر موازين عقليه را فراموش مىكند ، و ديگر از قرائن حالات او استفاده مىشود كه از اوضاع زمان ومردم زمان خود دلى پر عقده داشته واين ترهات از آن عقدههاى درونى او تراوش مىكرده از جمله اين دو بيت است : اذا ما ذكرنا آدما وفعالهوتزويج بنتيه لابنيه فى الدنى علمنا بان الخلق من اصل ريبةوان جميع الناس من عنصر الزنا ولى چون به اين دو بيت شعر او مىرسيم كه در باره اهلبيت پيغمبر سروده سزد كه در مذهب او جز به حق قضاوت نكنيم : لقد عجبو لآل البيت لمااتاهم علمهم فى جلد جفر فمرآت المنجم وهى صغرىتريه كل عامرة وقفر وى در سال 363 در معرة النعمان (سوريه) متولد ودر سال 449 در همانجا درگذشت او دو سفر به بغداد رفت وقريب دو سال در آنجا بود . ابوالعلاء گوشت نمىخورد وكشتن حيوانات را جنايت مىدانست چنانكه توليد نسل را نيز جنايت مىدانسته و از اين جهت ازدواج نكرد وگفت : اين بيت را بر قبر او بنويسند : هذا جناة ابى علىّو ما جنيت على احد گويند : روزى ابوالعلاء به مجلس سيد مرتضى وارد شد وچون نابينا بود به يكى از اهل مجلس پا زد ، وى گفت : اين كلب (سگ) كه بود ؟ ابوالعلاء گفت : كلب كسى است كه هفتاد نام را براى سگ نداند . سيد او را نزديك خود نشاند و او را گرامى داشت وآزمودش ، ديد آرى ، مردى بسيار دانشمند است ، اتفاقاً روزى