ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


(در اين فصل اعتماد مردم را از فريب متاع دنيا خوردن ندمت فرموده سكرات و سختيهاى مرگ را يادآوريشان مينمايد): خدايا تو را از هر عيب و نقصى منزه و مبرى ميدانم كه آفريننده خلايق و پرستيده شده هستى، به نيكوئى امتحان و آزمايشت براى خلق خودسرائى (بهشت) آفريدى، و در آن خوانى گستردى كه شامل آشاميدنى و خوردنى و زنان و خدمتگزاران و قصرها و نهرها و كشتها و ميوه ها است، پس فرستادى دعوت كننده (پيغمبر اكرم) را كه (مردم را) به سوى آن بخواند، پس اجابت دعوت كننده ننموده به نعمتهائى كه ترغيبشان نمودى رغبت نكرده به خوشيها كه تشويق فرمودى مشتاق نگشتند (بلكه) به مردارى (دنيا) روآورند كه به خوردن آن رسوا گشتند، و بر دوستى آن اتفاق نمودند، و هر كه به چيزى عاشق شود چشمش را كور ساخته و دلش را بيمار گرداند (به طورى كه عيب آن را ننگريسته زشتيش را نيكو بيند) پس او به چشمى كه (مفاسد آن را) نمى بيند مى نگرد، و به گوشى كه (حقائق را) نميشنود ميشنود، خواهشهاى بيهوده عقل او را دريده و دنيا دلش را مرانده و شيفته خود نموده است، پس او بنده دنيا است و بنده هر كه چيزى از دنيا در دستش ميباشد، به هر طرف كه دنيا گرديد به سوى آن ميگردد

، و به هرجا كه رو آورد به آن متوجه ميشود، از منع كننده و پنددهنده (قرآن كريم) كه از جانب خداوند است متنبه نشده پند نمى پذيرد، و حال آنكه مى بيند كه گرفته شده ها چنان غافلگير گرديدند كه فسخ و رجوع و بازگشتى براى آنها نيست (كه بگويند خدايا اگر ما را به دنيا برگردانى به آنچه دستور فرمائى رفتار خواهيم نمود) چگونه آنچه را كه نمى پنداشتند (مرگ) به ايشان فرود آمد و جدائى از دنيا كه به آسودگى خاطر در آن بودند به آنها رو آورد و به آخرت كه به آنان وعده داده ميشدند وارد گشتند،

پس سختيهائى كه به ايشان رو آورد به وصف درنمى آيد، سختى جان دادن و غم و اندوه آنچه از دست رفته آنان را فرا گرفت و دست و پايشان سست شد و رنگهايشان تغيير نمود، پس از آن آثار مرگ در آنها زياد شد تا اينكه ميان هر يك با گفتارش حائل گرديد (از سخن گفتن بازماند) و او در بين اهل بيت خود به ديده اش (اضطراب و نگرانى آنان را) مى بيند، و به گوشش (آه و ناله آنها را) ميشنود، و عقلش بجا و فهم و ادراكش برقرار است، به فكر مى افتد كه عمر خود را چسان به سر برده و چگونه روزگارش را گذرانيده، و به ياد مى آورد مالهائيكه جمع كرده و براى بدست آوردن آنها (از حلال و حرام) چشم پوشيده، و آنها را از جاهائيكه (حليت و حرمت آن) آشكار و مشتبه بوده بدست آورده، به تحقيق زيانهاى جمع آورى آن اموال (كيفرى كه بر آن مترتب است) دچار او گشته، و بر جدائى از آنها مطلع گرديد، اين اموال بعد از او باقى ميماند براى زنده ها كه در آنها متنعم بوده خوش ميگذرانند، پس (خوشگذرانى از) آن اموال بى مشقت براى غير او است، و بار گران آن بار بر پشت او ميباشد، و آن مرد مرهون به آن اموال است (از حساب و بازپرسى آن اموال رها نشده راه فرارى براى او نيست) پس بر اثر

آنچه (سختيها) كه هنگام مرگ برايش آشكار شده پشيمان گشته دست خود را به دندان ميگزد، و بى ميل ميشود به آنچه در ايام زندگانيش به آن مائل بوده، و آرزو ميكند كه كاش كسيكه مقام و منزلت او را آرزو داشت و بر اموالش رشگ ميبرد آن اموال را جمع كرده بود، نه او، پس پيوسته (آثار) مرگ در بدن او هويدا گردد تا اينكه گوش او هم مانند زبانش از كار بازماند (سخنى نميشنود) و ميان اهل بيت خود در حالى ميماند كه نه به زبان گويا است و نه به گوش ميشنود، چشم خويش را به نگريستن چهره هاى ايشان باز ميكند حركات زبان آنان را مى بيند و سخنشان را نميشنود، پس (آثار) مرگ بيشتر شده به او در آويخته چشمش را هم فرا گيرد (ديگر چيزى را نخواهد ديد) چنان كه گوشش را فرا گرفته (چيزى را نمى شنيد) و جان از بدنش خارج گردد، پس مردارى است ميان اهل بيتش كه از او وحشت نموده و از نزديك شدن به او دورى كنند، نه گريه كننده اى را همراهى مينمايد و نه خواننده اى را پاسخ ميدهد، پس از آن او را برداشته به سوى (آخرين) منزل در زمين (قبر) مى آورند و در آن جا او را (تنها گذارده) به عملش مى سپارند، و ديدن او را ترك خواهند نمود.

/ 441