آنچه (سختيها) كه هنگام مرگ برايش آشكار شده پشيمان گشته دست خود را به دندان ميگزد، و بى ميل ميشود به آنچه در ايام زندگانيش به آن مائل بوده، و آرزو ميكند كه كاش كسيكه مقام و منزلت او را آرزو داشت و بر اموالش رشگ ميبرد آن اموال را جمع كرده بود، نه او، پس پيوسته (آثار) مرگ در بدن او هويدا گردد تا اينكه گوش او هم مانند زبانش از كار بازماند (سخنى نميشنود) و ميان اهل بيت خود در حالى ميماند كه نه به زبان گويا است و نه به گوش ميشنود، چشم خويش را به نگريستن چهره هاى ايشان باز ميكند حركات زبان آنان را مى بيند و سخنشان را نميشنود، پس (آثار) مرگ بيشتر شده به او در آويخته چشمش را هم فرا گيرد (ديگر چيزى را نخواهد ديد) چنان كه گوشش را فرا گرفته (چيزى را نمى شنيد) و جان از بدنش خارج گردد، پس مردارى است ميان اهل بيتش كه از او وحشت نموده و از نزديك شدن به او دورى كنند، نه گريه كننده اى را همراهى مينمايد و نه خواننده اى را پاسخ ميدهد، پس از آن او را برداشته به سوى (آخرين) منزل در زمين (قبر) مى آورند و در آن جا او را (تنها گذارده) به عملش مى سپارند، و ديدن او را ترك خواهند نمود.