ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
(پس از آن امام عليه السلام چگونگى بازگشت خلائق را در قيامت شرح ميدهد:) تا وقت آنچه خداوند درباره مردم تعيين نموده به سر آيد، و مقدرات عالم پايان يابد، و آخر خلائق به اول آنها ملحق گردد (همه بميرند) و فرمان خداوند براى تجديد خلق (زنده شدن مردگان) كه به آن اراده مينمايد برسد (آنگاه) آسمان را به حركت آورده ميشكافد و زمين را منقلب نموده متزلزل گرداند، و كوههاى آن را از جا كنده پراكنده سازد، و از هيبت و ترس جلالت و عظمت و غلبه خداوند بعضى از آن كوهها بر بعضى كوبيده شود، و بيرون آورد هر كه در زير زمين است، پس آنان را بعد از كهنه شدن نوگردانده اجزائشانرا پس از پراكندگى گرد آورد، سپس آنها را از هم جدا مى سازد براى آنچه كه اراده مى فرمايد از سوال و پرسش اعمال و كردار پنهانى آنان، و ايشان را دو دسته نموده دسته اى را (كه در دنيا خوبى كرده و فرمان برده اند) نعمت عطا مى كند، و از دسته اى (كه بد كرده و فرمان نبرده اند) انتقام مى كشد، اما پاداش اهل طاعت را در جوار رحمتش قرار داده و در بهشت جاودانى خود جاى مى دهد، بهشتى كه داخل شوندگان در آن خارج نشوند، و تغيير حال (گرمى و سردى و پيرى و جوانى و مانند آنها) به
ايشان رخ ندهد، و ترسها به آنان رو نياورد، و به بيماريها مبتلى نگردند، و خطرها عارضشان نشود، و سفرها آنها را تغيير نداده از جائى به جائى نبرد (تا به غم و اندوه غربت و دورى از خاندان گرفتار شوند) و اما كيفر اهل معصيت آن است كه آنان را در بدترين جائى (دوزخ) وارد سازد، و دستها را به گردنهاشان ببندد، و موهاى پيشانيشان را به قدمها پيوسته گرداند، و پيراهنهائى از قطران (روغنى است بسيار بدبو) و جامه هاى آتش سوزان به ايشان بپوشاند، در عذابى باشند كه گرمى آن بسيار سوزنده باشد و در خانه اى كه در را به روى اهل آن بسته باشند (نتوانند بيرون آيند) در آتشى هستند بسيار سوزان و با غوغا داراى زبانه بلند گشته و صداى ترساننده، مقيم در آن آتش بيرون نرود، و از اسير و گرفتار آن فديه (مالى كه براى استخلاص اسير مى دهند) قبول نمى شود (چون گرفتار در آتش دوزخ مالى ندارد تا براى رهايى خود بدهد و بر فرض هم كه داشت نمى پذيرند) و غلها و بندهاى آن شكسته نمى شود، مدتى براى آن نيست تا به نهايت رسد و نه زمان معينى براى ساكن در آن مى باشد تا به سر آيد (و ايشان را از عذاب برهاند، اللهم انا نعوذ منها برحمتك التى سبقت غضبك).
قسمتى از اين خطبه در وصف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله (و اوصياء آن حضرت) است: رسول اكرم دنيا را كوچك مى ديد و آن را خرد مى پنداشت (دل به آن نبست) و اهميتى نداده آن را پست دانست، و مى دانست خداوند سبحان او را برگزيده (محبت و دوستى) دنيا را از او دور گردانيده، و چون كوچك و پست است آن را در نظر غير آن حضرت جلوه داده (دنيا را نصيب دنياپرستان قرار داده) پس آن بزرگوار هم قلبا از آن اعراض و بى ميلى نمود، و ياد آن را از نفس خود دور گردانيد (به ذكر آن مشغول نبود) و دوست داشت كه زينت و آرايش آن را به چشم نبيند تا از زينت آن لباس آراسته نخواهد، يا اقامت در آن را آرزو نكند، از جانب پروردگارش (با حجت و دليل) تبليغ احكام نمود، و امت و پيروان خود را (از عذاب الهى) ترسانيده پند و اندرز داد، و آنان را مژده رسانده به سوى بهشت دعوت فرمود.
(ائمه اثنى عشر عليهم السلام) از شجره نبوت هستيم، و از خاندانى مى باشيم كه رسالت و پيغام الهى در آنجا فرود آمده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده، و ما، كانهاى معرفت و دانش و چشمه هاى حكمتها مى باشيم، ياران و دوستان ما در انتظار رحمت الهى هستند، و دشمن و بدخواه ما غضب و خشم خداوند را مهيا است (چون دشمن اهل بيت حتما به عذاب گرفتار خواهد شد، پس مانند آنست كه گويا مهياى عذاب الهى است).