ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
آيا در جاهاى آنانكه پيش از شما بودند نيستيد؟ و حال آنكه عمرهاى ايشان درازتر و آثارشان پاينده تر و آرزوهاشان بيشتر و جمعيتشان آماده تر و لشگرهاشان انبوه تر بود، دنيا را به هر طورى كه بود پرستيده برگزيدند، پس از آن كوچ كردند (مردند) بدون توشه اى كه همراه برداشته يا مركبى كه راه را بپيمايد، آيا به شما خبر رسيده كه دنيا (هنگام مردن پيشينيان) خود را (يا كسى را) به آنها فديه داده باشد (تا نميرند) يا آنان را همراهى كرده، و يا از روى نيكوئى درباره ايشان كمكى نموده؟ (نه!!) بلكه پايه زندگيشان را به سختيها و مصائب دردناك سست گردانيده و جنبانيده و رخسار و پيشانيهاشان را به خاك ماليده و زير دست و پاى ستوران آنان را لگدكوب كرده، و يارى كردنش اين بوده كه پيش آمدهاى سخت روزگار را بر سر ايشان وارد ساخته است، پس ديديد تغيير و بى آشنائى (دشمنى) دنيا را به كسانى كه به آن نزديك شده و آن را برگزيده و به آن اعتماد نمودند؟ تا اينكه از آن براى هميشه جدا گشته كوچ كردند (ديگر بازگشتى براى آنان نيست) و آيا جز گرسنگى توشه اى و جز تنگى (گور) جائى و جز تاريكى (قبر) نورى به ايشان داد، يا در پى آنان جز پشيمانى سختيهاشان را تدار
ك نمود؟ آيا چنين دنيا(ى بيوفائى) را اختيار مى كنيد، يا به آن دل مى بنديد، يا براى به دست آوردنش حرص زده كوشش داريد؟ بد سرائى است براى كسيكه به آن بدگمان نبوده و هنگام اقامت در آن از خطرش خوف و ترس نداشته است، پس بدانيد با اينكه خودتان هم مى دانيد (بالاخره) دنيا را ترك گفته از آن كوچ خواهيد نمود، و پند بگيريد در آن از كسانى كه مى گفتند: كيست كه در قوت و توانائى از ما برتر باشد (همه مردند، و) بر مركب چوبين سوار نموده به سوى گورشان بردند، پس آنان را سوار نمى خوانند (زيرا راكب كسى است كه اختيار مركوب را در دست داشته باشد) و در گورهاشان نهادند و آنها را ميهمان نمى خوانند (زيرا ميهمان كسى را گويند كه به پاى خود به جائى برود از او پذيرائى نمايند) و براى ايشان از كف زمين قبرها و از خاك كفنها و از استخوانهاى پوسيده و شكسته همسايه ها تعيين گرديد، آنان همسايگانى هستند كه هر كه آنها را بخواند جواب نمى دهند، و ظلم و ستمى را (از خود) جلوگيرى نمى نمايند، و از نوحه سرائى ملتفت نيستند، اگر باران بر ايشان باريد شاد نشدند، و اگر تنگدستى به آنها رو آورد نوميد نگشتند (از غم و اندوه و سختى جهان آسوده و به خويشتن مبتلى او گرفتارند
) گرد همند و تنها هستند، و همسايه اند و از هم دورند (چون از حال هم خبر ندارند) با هم نزديكند و به ديدار يكديگر نمى روند، و خويشانند و اظهار خويشى نمى نمايند، بردبار مى باشند كه كينه در دل ندارند، و نادانند (چيزى درك نكرده نمى فهمند) و كينه هاشان از بين رفته، از درد و اندوه آنها كسى باك ندارد، و اميدى به كمك و همراهيشان نيست، روى زمين را به زير آن و فراخى (جهان) را به تنگى (قبر) و بودن با اهل و ياران خويش را به غربت و تنهايى، روشنى را به تاريكى تبديل نمودند، و به درون خاك آمدند (برگشتند) همان طورى كه برهنه و عريان از آن جدا شده (به وجود آمده) بودند، با اعمال و كردارشان از دنيا به سوى زندگانى هميشگى و سراى ابدى كوچ كردند (و در آنجا دوباره زنده مى شوند و ديگر نمى ميرند، خواه نيكوكار خواه بدكار) چنانكه خداوند سبحان (در قرآن كريم س 21 ى 104( مى فرمايد: كما بدانا اول خلق نعيده، وعدا علينا، انا كنا فاعلين يعنى همچنان كه در آغاز خلق را ايجاد نموديم آنها را بازگردانيم، و اين وعده ما حتمى است كه انجام خواهيم داد (خدايا به حق على عليه السلام در همه شدائد و سختيها تا انجام كار ما را يارى فرموده از روى فضل و كرمت با ما رف
تار نما، و كن اللهم بعزتك لى فى كل الاحوال رووفا، و على فى جميع الامور عطوفا، الهى و ربى من لى غيرك).