آگاه باشيد سوگند بخدائيكه ميان دانه حبه را شكافت و انسان را خلق نمود اگر حاضر نميشدند آن جمعيت بسيار (براى بيعت با من) و يارى نميدادند كه حجت تمام شود و نبود عهديكه خدايتعالى از علماء و دانايان گرفته تا راضى نشوند بر سيرى ظالم (از ظلم) و گرسنه ماندن مظلوم (از ستم او)، هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن ميانداختم (تا ناقه خلافت بهر جا كه خواهد برود و در هر خارزارى كه خواهد بچرد و متحمل بار ضلالت و گمراهى هر ظالم و فاسقى بشود). و آب ميدادم آخر خلافت را بكاسه اول آن و (چنانكه پيش از اين بر اين كار اقدام ننمودم، اكنون هم كنار ميرفتم و امر خلافت را رها كرده مردم را بضلالت و گمراهى وا ميگذاشتم، زيرا فهميده ايد كه اين دنياى شما نزد من خوارتر است از عطسه بز ماده. گفته اند: در موقعى كه حضرت اين بيان را ميفرمود، مردى از اهل دهات عراق برخاست و نامه اى به آن جناب داد كه آن بزرگوار به مطالعه آن مشغول شد، چون از خواندن فارغ گرديد، ابن عباس گفت: يا اميرالمومنين كاش از آنجائيكه سخن كوتاه كردى گفتار خود را ادامه ميدادى، فرمود: اى ابن عباس هيهات (از اينكه مانند آن سخنان ديگر گفته شود، گويا) شقشقه شترى
بود كه صدا كرد و باز در جاى خود قرار گرفت، ابن عباس گفت: سوگند بخدا از قطع هيچ سخنى آنقدر اندوهگين نشدم كه از قطع كلام آن حضرت كه نشد به آنجاييكه اراده كرده بود برسد اندوهگين شدم. (سيد رضى عليه الرحمه گفته)منظور حضرت از كراكب الصعبه ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحم كه در اين خطبه (درباره خليفه دوم عمر) فرمود آنستكه هر گاه سوار مهار ناقه سركش را سخت گيرد و آن ناقه سركشى كند پاره ميكند بينيش را، و اگر سست كند مهار ناقه سركش را به سختى تمام او را برو مياندازد و از ملكيت او بيرون ميرود، گفته ميشود اشنق الناقه موقعى كه سوار بر ناقه سر آنرا با مهار بطرف بالا بكشد و شنقها نيز گفته ميشود، چنانكه ابن السكيت در كتاب اصلاح المنطق بيان كرده است، و اينكه حضرت فرموده اشنق لها و اشنقها نفرموده در صورتيكه هر دو به يك معنى آمده براى آنستكه آنرا در برابر جمله اسلس لها قرار داده كه هموزن باشند، گويا آن حضرت چنين فرموده اگر سوار ناقه سر آنرا بمهار بسمت بالا بكشد يعنى مهار را بسختى روى ناقه نگاهدارد بينى آن پاره شود، و در حديث وارد شده كه حضرت رسول براى مردم خطبه ميخواند در حالتيكه بر شترى سوار بود كه قد شنق لها و هى تقصع بجرته
ا يعنى باز كشيده بود مهار آنرا و آن ناقه نشخوار ميكرد چيزى را كه از حلق بيرون آورده بود (پس از اين حديث معلوم ميشود كه اشنق و شنق دو لفظ مترادفند) و نيز شاهد ديگر بر اينكه اشنق بمعنى شنق است گفته عدى ابن زيد عبادى است در اين بيت: سائها ماتبين فى الايدى و اشناقها الى الاعناق يعنى شترهاى سركشى كه زمامشان در دست ما نبوده رام نيستند بد شترهائى هستند.