و قسمتى از اين خطبه است درباره اصحاب جمل (طلحه و زبير و پيروانشان): (چون طلحه و زبير بيعت با اميرالمومنين عليه السلام را شكسته درصدد مخالفت برآمدند به بهانه حج از مدينه به مكه رفتند) پس (عايشه با فوجى لشگر از مكه برداشته) حركت كردند در حاليكه زوجه رسول خدا صلى الله عليه و اله (عايشه) را ميكشاندند (از شهرى به شهرى ميبردند) چنانكه كنيز را در موقع خريدن آن (فروشنده ها به اطراف) ميكشانند، و به اتفاق او به جانب بصره رفتند، و (چون به آب حواب نام منزلى بين مكه و بصره رسيدند سگهاى آنجا بانگ زنان قصد هودج عايشه نمودند، پرسيد اين چه آبى است؟ گفتند: آب حواب، گفت: مرا برگردانيد كه از رسول خدا صلى الله عليه و اله شنيدم كه ميفرمود: سگهاى حواب بروى يكى از زنهايم بانگ ميزنند زمانيكه به جنگ وصى من ميرود، سعى كن كه تو نباشى، طلحه و زبير او را به اشتباه انداختند و هفتاد كس حاضر نموده گواهى دادند كه اين آب را آب حواب نمينامند، و اين اول شهادت و گواهى دروغ و نادرستى بود كه در اسلام داده شد، چنانكه صاحب مجمع البحرين از حضرت صادق عليه السلام نقل مينمايد، خلاصه طلحه و زبير) زنهاى خود را در خانه هاشان باز گذاشتند و با
ز گذاشته رسول خدا صلى الله عليه و اله را بخود ديگران آشكار نمودند در بين لشگرى كه نبود از ايشان مردى مگر آنكه اطاعت و فرمانبردارى مرا به گردن گرفته، و به اختيار نه از روى اجبار با من بيعت نموده بود (حرمت پيغمبر اكرم را رعايت نكرده بر خلاف دستور خداى تعالى رفتار نمودند، در قرآن كريم س 33 ى 33 ميفرمايد: و قرن فى بيوتكن و لاتبرجن تبرج الجاهليه الاولى يعنى اى زنهاى پيغمبر در خانه هاتان قرار گيريد و زينت و آرايش خود را مانند آشكار ساختن زنهاى جاهليت پيش از اين به بيگانه آشكار مسازيد) پس بر عامل من در بصره (عثمان ابن حنيف) و خزانه داران بيت المال مسلمين و غير ايشان از اهل آن ديار وارد گشتند، و گروهى را به صبر كشتند (آنان را در زندان نگاهداشتند، يا آنكه كتك زده آنقدر آزردند تا مردند) و گروهى را به مكر و حيله شهيد نمودند (هنگامى كه طلحه و زبير و عايشه و پيروانشان وارد بصره شدند، عثمان ابن حنيف انصارى كه از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و اله و در آن زمان از جانب اميرالمومنين عليه السلام - والى و حكمران آن سامان بود طبق دستور آن حضرت كه در نامه خود نوشته بود با ايشان جنگيد تا اينكه قرار شد تا آمدن آن بزرگوار با هم مدار
ا كرده زد و خورد را كنار گذارند، پس با مكر و حيله خزانه داران بيت المال را دستگير كرده به امر عايشه سر بريدند، و گروهى را هم كشتند، و موى سر و ريش و مژه و ابروى عثمان را كنده از شهر بيرونش نمودند، در بين راه به ملاقات حضرت نائل شد، آن بزرگوار بر او گريست و فرمود از پيش ما پير رفته جوان باز آمدى) پس (بر اثر ظلم و ستم اصحاب جمل امام عليه السلام ميفرمايد:) سوگند به خدا اگر دست نمييافتند به مسلمانان مگر به يك مرد كه او را عمدا بدون آنكه مرتكب جرم و گناهى شده باشند بكشند، هر آينه كشتن همه آن لشگر به من حلال بود، زيرا آن لشگر حاضر بودند و نهى از منكر و كار زشت (كشتن مسلمان بى گناه) ننمودند، و كشتن او را (به قصد فساد و تباهكارى در زمين و محاربه با من كه مانند محاربه با خدا و رسول است) نه به زبان و نه به دست جلوگيرى نكردند (و نكته حلال بودن كشتن آن لشگر را به ازاء كشتن به كيفر مسلمان بى گناه) رها كن كه (از اين جهت هم كشتن همه آنان حلال است كه) ايشان به اندازه عدد لشگرشان كه بر مسلمانان وارد شدند از آنها كشته اند (پس بايد همه آن لشگر را كشت).