ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
آگاه باشيد پشت كرد از دنيا آنچه رو آورده بود، و روآورده از آن آنچه پشت كرده بود (بر اثر پيروى نكردن امام به حق نيكى دنيا پشت نمود و بدى آن يعنى كردار زمان جاهليت پديدار گرديد) و بندگان نيكوكار خدا عازم كوچ كردن (رفتن از دنيا) شدند و كمى دنيا را كه بقائى ندارد به بسيارى آخرت كه فانى نميگردد فروختند (تبديل نمودند، و از غم و اندوه آن رهيدند، منظور حضرت از اين جمله گويا خبر دادن از شهادت خود ميباشد) چه زيان بردند برادران (همكيشان) ما كه خونهاشان در جنگ صفين ريخته شد از اينكه امروز زنده نيستند تا غصه ها به خود راه داده آب تيره بياشامند (سختى اين روزگار را ببينند، خلاصه خوشا حال آنانكه از جهان رفتند و چنين روز را نديدند)؟! سوگند به خدا (رحمت) خدا را دريافتند، خداوند هم مزدهاشان را عطاء فرمود و آنها را بعد از خوف و ترس (در دنيا) در سراى امن جا داد، كجايند برادران من كه در راه حق سوار شده و براستى و درستى (عمر به پايان رسانده) گذشتند، كجا است عمار (ابن ياسر كه در سن بيش از نود سال در صفين شهيد شد) و كجا است (ابوالهيثم مالك) ابن تيهان، و كجا است ذوالشهادتين (ابوعماره خزيمه ابن ثابت الانصارى كه پيغمبر اكرم
گواهى او را به جاى گواهى دو مرد قبول فرمود هنگاميكه آن حضرت اسبى از اعرابى خريدارى نموده بود و اعرابى انكار مينموده، حضرت فرمود: اى خزيمه آيا گواهى ميدهى، گفت نه يا رسول الله، وليكن دانستم كه اسب را خريدارى نموده اى، آيا تو را به آنچه از جانب خدا آورده اى تصديق مينمايم و بر اين معامله با اعرابى تصديق نميكنم، پس آن بزرگوار فرمود: گواهى تو چون گواهى دو مرد ميباشد) و كجايند همانندان ايشان (ابن بديل و هاشم ابن عتبه و غير آنها) از برادران (همكيشان) آنان كه (همگى در جنگ صفين كشته شدند، و) با هم بر مرگ (كشته شدن در راه حق) پيمان بستند، و سرهاشان (بعد از كشته شدن) به سوى معصيتكاران (معاويه و پيروانش) فرستاده شد. نوف گفت: پس از اين كلام امام عليه السلام با دست خود به ريش مبارك زده گريه بسيار كرد و فرمود: دردا و دريغا بر برادران (همكيشان) من كه قرآن را قرائت نموده آن را استوار دانستند (محترم شمردند) و در آنچه واجب بود انديشه نموده آن را برپا داشتند (طبق آن عمل كردند) و سنت را زنده كرده بدعت را از بين بردند، به جهاد كه خوانده شدند (آن را) پذيرفتند، و به پيشوا اعتماد داشته از او پيروى نمودند. پس از آن به آواز بلند فرياد
نمود: اى بندگان خدا جهاد جهاد، آگاه باشيد من در همين روز لشگر مى آرايم هر كه اراده رفتن به سوى خدا دارد بايد برود. نوف گفت: پس از آن حسين عليه السلام را برده هزار لشگر و قيس ابن سعد را برده هزار و ابوايوب انصارى را برده هزار و غير ايشان را بر شماره هاى ديگر امير قرار داد، و اراده بازگشت به صفين داشت (كه با اهل شام بجنگند) پس هنوز آدينه نيامده بود كه ملعون ابن ملجم، خدا او را لعنت كند، بر آن بزرگوار ضربت وارد آورد، پس لشگرها برگشتند و ما چون گوسفندانى بوديم كه شبان خود را گم كرده باشند و از هر طرف گرگان آنها را بربايند (گفته اند: اين خطبه آخرين خطبه اى است كه اميرالمومنين عليه السلام ايستاده بيان فرموده).