ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اساس دين (چيزيكه به سبب آن خداوند متعال پرستش ميشود) شناختن او است (دانسته شود كه او است آفريننده موجودات) و شناختن كامل تصديق و گرويدن به او است و تصديق تمام توحيد و يگانه دانستن او است و كمال توحيد خالص نمودن عملست براى او (زيرا توحيد تكميل نميگردد مگر به اخلاص يعنى خداشناس هر چه گويد و هر چه كند بايد خاص براى او باشد و به هيچ غرضى از اغراض دنيويه نيالايد) و كمال اخلاص آنست كه صفات زائده بر ذات براى او تصور نكند (گفته نشود علم حقتعالى مثلا صفت زائده خارجى است كه بر ذات او عارض شده كه اين عقيده منافى با توحيد و يكتا دانستن او است) زيرا هر صفتى گواهى ميدهد كه آن غير از موصوف است و هر موصوفى گواهى ميدهد كه آن غير از صفت است (بنابراين) كسى كه وصف كند خداوند را (او را موصوف كرده به صفت زائده بر ذات) قرينى براى او دانسته و او را (با موجود ديگر در واجب الوجود بودن) همسر قرار داده، و كسيكه براى او همسرى قرار داد پس او را دو تا دانسته، و كسيكه دو تا دانستش پس او را تجزيه و تقسيم كرده (و هر چيزيكه قابل تجزيه و تقسيم باشد مركب است و هر مركبى داراى اجزاء) و هر كه او را تقسيم كند به او نادان است، و كسيكه بو

ى نادان شود پس بسويش اشاره مينمايد، و كسيكه بسويش اشاره كند او را محدود و معين ميكند (حد و نهايت براى او قرار ميدهد) و كسيكه محدودش دانست، پس او را شمرده (در خارج او را واحد عددى گردانيده) و كسيكه بگويد در چيست؟ او را در ضمن چيزى قرارداده (مقر و محلى برايش انتخاب كرده) و كسيكه بگويد بر چيست؟ بعضى از امكنه را از او تهى دانسته (اگر بگويد در كجا نيست و بر كجا هست او را جسم و مركب قرار داده، و لازمه آن حدوث و نو پيدا شدن او است).

خداوند متعال هميشه بوده است نه آنكه حادث و نو پيدا شده باشد (در اين كلمه حضرت از حقتعالى و حدوث زمانى را نفى ميكند) موجود و، هستى است كه مسبوق به عدم و نيستى نيست (يعنى نه آنكه هستى او ذاتا حادث باشد كه در اين كلمه حدوث ذاتى را نفى ميكند) با هر چيزى است نه بطوريكه همسر آن باشد (پس با هر چيزى است يعنى هر چيزى به او قائم و برپا است) و غير از هر چيزى است نه بطوريكه از آن كناره گيرد (زيرا اگر از چيزى كناره گيرد آن چيز چيزى نخواهد بود، براى آنكه او است نگاهدارنده هر چيزى) فاعل است و فعل از او صادر ميشود نه به معنى حركات و انتقالات از حالى به حالى (زيرا حركت از لوازم جسم است و او از جسميت مبرى است) و نه بمعنى آلت (زيرا اگر صدور فعل از او به معاونت آلت باشد پس او بغير خود احتياج دارد و احتياج نقص و نقص بر واجب الوجود محالست، بنابراين بى آنكه او را چشمى باشد بالذات) بصير است و بينا بوده، هنگاميكه، هيچ چيزى از آنچه را كه آفريده نبوده، و منفرد است و تنها بوده، و هنگاميكه سكنى (چيزى كه به آن اطمينان بهم رسد) نبوده تا به آن مانوس شود (و از انس با آن آرام گيرد) و وحشت نكند از نبودنش (پس چون شناختى او را، اكنو

ن بطور اجمال بدانكه او است خداوندى كه بقدرت كامله)

/ 441