راى غلبه يافتن و فخر كردن شريكى در انبازى با او، و نه براى وحشت و ترسى كه داشته و خواسته با آنها انس گيرد، پس اشياء را بعد از آفريدنشان (پيش از قيامت) فانى و نابود مى گرداند نه از جهت دلتنگى كه در تغيير آنها از حالى به حالى و تدبير امور آنها به او عارض شده باشد، و نه به سبب اينكه آسايش و آسودگى به او رو آورد، و نه از جهت آنكه چيزى از آنها بر او گران آيد، طول كشيدن هستى آنها او را ملول نكرده تا وادارش نمايد كه به تندى آنها را نيست سازد، ليكن خداوند سبحان نظم اشياء را از روى لطف و مهربانيش قرار داد، و به امر فرمان خود (از پاشيده شدن) نگاهشان داشت، و به قدرت و توانائى خود استوارشان گردانيد، پس آنها را بعد از نابود شدن باز مى گرداند بى آنكه نيازى به آنها داشته باشد، و بى كمك گرفتن به يكى از آنها بر آنها، و نه از جهت بازگشتن از حال وحشت و ترس به حال انس، و نه از جهت رجوع از نادانى و كورى و گمراهى بدانش و طلبيدن، و نه از جهت درويشى و نيازمندى به توانگرى و دارائى، و نه از جهت زبونى و پستى به ارجمندى و توانائى (زيرا اين موضوعات همه شايسته ممكنات است كه داراى كمال مطلق نبوده و از هر جهت ناقص و نيازمند به غير هستند، و
نبايد كسى گمان بر غرض نداشتن كه لازمه اش نقص در ذات است حاكى از آن است كه افعال خداوند بى غرض و فائده باشد، بلكه داراى اغراض و مصالح و حكم و منافعى است كه نتيجه آنها براى خلق است، زيرا حقتعالى منزه است از آنكه كارى بيهوده انجام دهد، چنانكه در قرآن كريم س 21 ى 16 مى فرمايد: و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين ى 17 لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان كنا فاعلين يعنى آسمان و زمين و آنچه بين آنها است را براى بازى نيافرديم، و اگر مى خواستيم چيزى را به بازى بگيريم اگر كننده بوديم لايق ما بود از پيش خود فرا مى گرفتيم و نيازمند به ممكنات نبوديم).