در آن چاه افكنده شدند عتبه و شيبه دو پسر ربيعه و اميه ابن عبدشمس و ابوجهل و وليد ابن مغيره بودند) و كسى هست كه لشگرها را گرد آورد (در وقعه خندق با مسلمين مى جنگد، و از جمله كسانيكه لشگر از اطراف گردآورنده و مدينه را محاصره نمودند ابوسفيان و عمرو ابن عبدود و صفوان ابن اميه و عكرمه ابن ابى جهل سهل ابن عمرو بودند، و خندق گودالى بود كه در اطراف سور مدينه طيبه براى اين جنگ كندند) پس از آن پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى درخت اگر تو به خدا و روز رستخير ايمان دارى و مى دانى من پيغمبر خدا هستم با ريشه هاى خود كنده شود و به فرمان خدا جلو من بايست، سوگند به خدائى كه آن حضرت را به حق راستى و درستى برانگيخت درخت با ريشه هايش كنده شد و آمد در حاليكه صداى سخت داشت و صدائى مانند صداى بالهاى مرغان، تا بين دو دست پيغمبر صلى الله عليه و آله مانند مرغ پر و بال زنان ايستاد، و شاخه بلند خود را بر سر رسول خدا صلى الله عليه و آله و بعضى از شاخه هايش را بر دوش من افكند، و من در طرف راست آن حضرت صلى الله عليه و اله بودم،پس چون آن گروه آن را ديدند از روى سرفرازى و گردنكشى گفتند: بفرما تا نيمى از آن پيش تو آيد و نيمه ديگر جاى خود
بماند، پس درخت را به آن درخواست فرمان داد، آن گاه نيمه آن به سوى آن حضرت رو آورد كه به شگفترين روى آوردن و سخت ترين صدا كردن مى ماند (از اول با شتابتر فرمان آن بزگوار را اجابت نمود) و نزديك بود به رسول خدا صلى الله عليه و آله بپيچد، پس از روى ناسپاسى و ستيزگى گفتند: امر كن اين نيمه باز گردد و به نيمه خود پيوندد همچنانكه بود، پس پيغمبر صلى الله عليه و آله امر فرمود درخت بازگشت، من گفتم: سزاوار پرستش جز خدا نيست، اى رسول خدا من نخست كسى هستم كه ايمان به تو آوردم و نخست كسى كه اقرار كردم به اينكه درخت به فرمان و خواست خدا به جا آورد آنچه را كه كرد براى اعتراف به پيغمبرى تو و احترام فرمانت، پس همه آن گروه گفتند: جادوگر بسيار دروغگوئى است، شگفت جادوئى كه در آن چابك است! (زيرا بدون تامل و انديشه آنچه خواسته كرد) و گفتند: آيا تو را در كارت تصديق مى نمايد غير از مانند اين شخص؟! كه قصدشان من بودم، و من از گروهى هستم كه در راه خدا آنان را توبيخ سرزنش كننده اى باز نمى دارد، چهره آنان چهره راستگويان و سخنشان نيكوكاران است، شب را آباد كننده و روز را نشانه و راهنما هستند (شب را زنده داشته آخرت خود را آباد مى سازند و روز م
ردم را به راه حق راهنمائى مى نمايند) به ريسمان قرآن (علوم و معارف آن كه سبب رهائى و گمراهى از بدبختى است) خود را مى آويزند، و راههاى خدا روشهاى پيغمبرش را زنده مى كنند (آثار دين را نشر داده به احكام آن عمل مى نمايند) گردنكشى و سرفرازى و نادرستى و تباهكارى نمى كنند، دلهاشان در بهشت و بدنهاشان مشغول كار (دلهاشان متوجه آخرت و بدنهاشان به كارهاى نيكو و بندگى پرداخته) است.