در ضمن شرح اين نامه مى فرمايد: ابن ابى الحديد در اينجا براى حفظ ناموس معاويه خود را به نادانى زده، و بعضى از علماى ما در رساله اى كه درباره امامت است بيان كرده كه اميه از نسل عبدشمس نبوده، بلكه غلام رومى بوده كه عبدشمس او را به خود نسبت داده، و در زمان جاهليت هر گاه كسى را غلامى بود كه مى خواست او را به خود نسبت دهد آزادش نموده دخترى از عرب را با او تزويج مى نمود و آن غلام به نسب او ملحق مى گشت، چنانكه پدر زبير عوام به خويلد نسبت داده شده است، پس بنى اميه از قريش نيستند، بلكه به آنان چسبيده شده اند، و اين گفتار را تصديق مى نمايد فرمايش اميرالمومنين عليه السلام در پاسخ نامه و ادعاى معاويه كه ما فرزندان عبدمناف هستيم، به اينكه هجرت كننده مانند آزاد شده، و پاكيزه مانند چسبيده شده نيست، و معاويه نتوانسته اين فرمايش را انكار كند) و نه راستگو و درستكار مانند دروغگو و بد كردار است و نه مومن و گرويده بدين مانند منافق و دورو مى باشد، و هر آينه بد فرزندى است فرزندى كه پيروى كند پدر (يا خويشاوند) ى را كه گذشته و در آتش جهنم افتاده (بد فرزندى هستى تو كه پيروى مى كنى از گذشتگانت كه بر اثر كفر و شرك و دروغگوئى و دروئى به
عذاب الهى گفتارند). و با اينهمه فضائل و بزرگواريها در دست ما است فضل و بزرگوارى نبوت و پيغمبرى (پيغمبر از ما بنى هاشم مبعوث گرديد) كه به وسيله آن ارجمند را خوار و خوار را ارجمند گردانيديم (دشمنان سعادت و نيكبختى را از بين برده و خواهانش را از عذاب و سختى دنيا و آخرت رهانيديم) و چون خداوند عرب را گروه گروه بدين خود داخل گردانيد، و دسته اى از اين امت از روى ميل و رغبت، و دسته اى به ناچارى تسليم او شدند، شما از كسانى بوديد كه به جهت دنيا دوستى يا به جهت ترس از كشته شدن در دين داخل گشتيد، هنگامى كه پيشرونده ها به سبب پيرويشان فيروزى يافته و هجرت كنندگان پيش به سبب فضل و بزرگواريشان رفته بودند (و خود را از شرك و كفر رهانيده) پس (حال تو كه چنين است) براى شيطان در خود بهره اى و به خويشتن راهى قرار مده (از شيطان پيروى نكرده اين گونه سخنان زشت و نادرست ننويس و پيرو دستور خدا و رسول شو) و درود بر آنكه شايسته درود است (ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: چون نامه حضرت به معاويه رسيد چند روزى آن را از عمرو ابن عاص پنهان داشت، و پس از آن او را خواسته نامه را برايش خواند، عمرو او را شماتت نموده از توبيخ و سرزنش امام عليه الس