يه السلام به آيه اولوالارحام اكتفاء ننموده براى آن است كه بسا خويشاوندان نزديك در دين بيگانه و در آئين از هم دور هستند، چنانكه در قرآن كريم درباره پسر حضرت نوح عليه السلام س 11 ى 46 مى فرمايد: انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح يعنى فرزندت از اهل تو نيست، زيرا او كردار ناشايسته است. و جائيكه قرب صورى و معنوى يعنى خويشاوندى و طاعت و پيروى با هم گرد آيد ترديدى در اولويت باقى نمى ماند، و هويدا است كه امام عليه السلام و اهل بيت او از جهت قرابت و از جهت طاعت به مقام خلافت و امامت سزاوارند و كسى را حق پيش افتادن از ايشان نيست) و چون مهاجرين بر انصار در روز سقيفه (بنى ساعده كه در شرح سخن شصت و ششم گذشت) خويشى با رسول خدا صلى الله عليه و آله را براى خلافت خود حجت و دليل آوردند، بر ايشان فيروزى يافتند، پس اگر فيروزى يافتن (به دست آوردن خلافت) به قرابت و خويشى با رسول خدا متحقق گردد (و امامت از اين راه ثابت شود) حق (خلافت) ما را است نه شما را (زيرا ما به آن بزرگوار نزديكتريم) و اگر فيروزى به غير از قرابت و خويشى متحقق شود (خويشاوندى حجت و دليل نباشد) انصار بر دعوى خويش باقى اند (حجت مهاجرين بر ايشان تمام نبوده و اجماع م
تحقق نگشته است در صورتى كه حجت و دليلشان بر آنان تمام بوده ولى با قيد متابعت و پيروى، پس همان حجت اولويت امام عليه السلام را اثبات كند). و گمان كردى كه من بر همه خلفاء (ابوبكر و عمر و عثمان) رشك بردم، و بر همه آنها ستم نمودم! پس اگر همان گمان تو درست باشد بازخواست آن بر تو نيست تا پيش تو عذرخواهى شود (چون ربطى به تو ندارد، چنانكه ابى ذويب شاعر گفته: و عير الواشون انى احبها) و تلك شكاه ظاهر عنك عارها يعنى (بدگويان معشوقه ام را سرزنش مى كنند كه من دوستش مى دارم) و آن گناهى است كه ننگ آن (اى معشوقه) از تو دور است. و گفتى: مرا مانند شترى كه چوب در بينيش كرده مى كشند (براى بيعت با خلفاء) كشيدند تا بيعت نمايم، به خدا سوگند خواسته اى نكوهش نمائى ستايش نموده اى، و خواسته اى رسوا سازى رسوا شدى (زيرا از اين گفتار مظلوميت مرا هويدا ساختى، چون اقرار كردى كه من به ظلم و ستم و اكراه و اجبار بيعت نمودم اجماعى كه از روى ظلم و ستم متحقق شود درست نبوده منكر آن را حق خواهد بود، پس خلفاء را سرزنش نموده با خودت رسوا ساختى و بر مسلمان تا در دينش شك و در يقين و باورش ترديد نباشد نقص و عيبى نيست كه مظلوم و ستمكش واقع شود، و قصد از ب
يان اين حجت و دليل من كه براى اثبات خلافتم اشاره كردم به غير تو (خلفائيكه ادعاى تحقق اجماع نمودند) مى باشد، ولى از آن جهت و دليل به مقدار آنچه آن پيش آمد اظهار داشتم (تا تو به گمراهى خويش پى ببرى).