مست، جائيكه مدارا و هموارى سختگيرى و درشتى باشد سختگيرى و درشتى مدارا و هموارى است (آنجا كه نرمى سود ندهد درشتى پسنديده است، و آنجا كه عقل بكار نايد ديوانگى در آن شايد) بسا دارو درد و درد دارو گردد (گاهى مصلحت شخص در درويشى و بيمارى است نه توانگرى و تندرستى) و بسا پند دهد كسى كه نبايد پند دهد و پند خواسته شده خيانت كند (بسا دشمن خردمند و دورانديش يا نادان به سود و زيانت تو را پند دهد، و دوستت خيانت كرده راه نيكوئى را به تو ننمايد) و برحذر باش از اعتماد و بستگى به آرزوها، زيرا آرزوها سرمايه احمقها و كم خردان است، و خرد نگاهدارى آزمايشها است (خردمند تجربه و آزمايش را از دست ندهد، و بى خبر و آن را فراموش كند) و بهتر تجربه و آزمايشى كه نمودى آن است كه تو را پند دهد، بشتاب هنگام فرصت داشتن پيش از آنكه فرصت اندوه گردد، هر جوينده اى (آنچه را مى جويد) نمى يابد، و نه هر مسافرى باز آيد (دل به دنيا مبند و فرصت از دست مده و براى آخرت توشه بردار كه فرصت هموار بدست نمى آيد و مسافر مرگ باز نگردد) و از جمله تباهكارى از دست دادن توشه (تقوى و پرهيزكارى، يا صرف مال در شهوات و خواهشهاى نفس) و تباه ساختن آخرت است، و هر كارى را پا يانى است (خردمند كسى است كه انديشه پايان كار نمايد) آنچه برايت مقدر است زود به تو مى رسد (اين همه رنج مكش و دين و دنياى خويش تباه نگردان) بازرگان و سوداگر (كه براى به دست آوردن مال و دارائى درياها و بيابانها مى پيمايد) خود را در خطر و تباهى مى اندازد، و بسا مال اندك كه بركت آن از مال بسيار، بيشتر باشد (آنچه پيشرو و پاكدامن به دست آورد خير و بركتش در دنيا و آخرت بيشتر از دارائى توانگر بزهكار است).