ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آگاه باش هر پيروى كننده را پيشوائى است كه از او پيروى كرده به نور دانش او روشنى مى جويد (راه راستى گفتار و درستى كردار را از او مى آموزد، و تو نيز بايد پيرو پيشواى خود باشى) بدانكه پيشواى شما از دنياى خود به دو كهنه جامه (رواء و ازار يعنى جامه ى كه سر تا پا را مى پوشاند) و از خوراكش به دو قرص نان (جهت افطار و سحر، يا ناهار و شام) اكتفا كرده است، و شما بر چنين رفتارى توانا نيستند، ولى مرا به پرهيزكارى و كوشش و پاكدامنى و درستكارى يارى كنيد (از كارهاى ناشايسته دورى گزيده خود را از هر ناپاكى دور سازيد تا مرا به اصلاح حال رعايا و زيردستان يارى نموده باشيد) به خدا سوگند از دنياى شما طلا نيندوخته، و از غنيمتهاى آن مال فراوانى ذخيره نكرده، و با كهنه جامه اى كه در بر دارم جامه كهنه ديگرى آماده ننموده ام.

بله از تمام آنچه آسمان سايه بر آن افكنده است (از مال دنيا) فدك در دست ما بود كه گروهى (سه خليفه) بر آن بخل ورزيدند (به غصب از دست ما گرفتند) و ديگران (امام عليه السلام و اهلبيتش) بخشش نموده از آن گذشتند، و خداوند نيكو داورى است (كه بين حق و باطل حكم خواهد فرمود! و فدك نام يكى از قريه هاى يهود بوده كه مسافت بين آن و مدينه دو منزل و بين آن و خيبر كمتر از يك منزل بوده، و داستان غصب فدك و تظلم حضرت فاطمه عليهاالسلام و شكايت آن معصومه از ستمى كه به او روا داشتند در كتابهاى تازى و فارسى بيان شده و ما براى روشن شدن مطلب شمه اى از آنچه شارح بحرانى در اينجا انگاشته گوشزد مى نمائيم: فدك مخصوص حضرت رسول صلى الله عليه و آله بود، زيرا چون خيبر (نام شهرى كه تا مدينه از سمت شام سه روز راه بود) فتح شد اهل فدك نصف آن را و به قولى تمام را به صلح و آشتى تسليم نمودند، رسول خدا صلى الله عليه و آله آن قريه را در حيات خود به فاطمه عليهاالسلام بخشيد، و از طرق مختلفه در اين باب روايات رسيده، از جمله از ابى سعيد خدرى (كه مورد وثوق و اطمينان رجال دانان است) روايت شده كه چون آيه وات ذالقربى حقه و المسكين و ابن السبيل (س 17

ى 26 يعنى حق خويشاوند و بى چيز و رهگذر را اداء كن) از جانب خدا به پيغمبر اكرم رسيد آن حضرت فدك را به فاطمه عليهاالسلام داد، و ابوبكر كه خليفه شد خواست آن را بگيرد فاطمه عليهاالسلام به او پيغام داد كه فدك از آن من است كه پدرم به من بخشيده، و اميرالمومنين عليه السلام و ام ايمن (مربيه و آزاد شده پيغمبر اكرم) بر آن گواهى دادند، ابوبكر گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده ما گروه پيغمبران به اهل خود ميراث ندهيم، آنچه باقى گذاريم صدقه و بخشش است، و فدك مال مسلمانان بوده در دست آن حضرت كه در كار امت و راه خدا صرف مى نموده من نيز در همان راه صرف مى نمايم، پس فاطمه عليهماالسلام چادر بر سر انداخته با بعضى از خدمتكاران و زنان خويشاوند خود به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و ابوبكر و بسسيارى از مهاجرين و انصار حاضر بودند، و در ميان پرده اى آويختند، آنگاه بناليد و زاريد به طورى كه همه گريستند، پس از آن زمانى دراز خاموش ماندند تا جوش و خروش مردم آرام گرديد، پس خطبه اى دراز بيان فرمود از جمله: اى پسر ابى قحافه تو از پدرت ميراث مى برى و من از پدرم ارث نمى برم بعد رو به قبر مقدس پدر بزرگوارش نموده از امت اظهار رن

جش و درد و دل نمود، راوى گويد: هيچ روزى ديده نشده بود كه زن و مرد مدينه بيش از آن روز گريسته باشند، پس به مسجد انصار توجه نموده با آنان هم سخنانى فرمود، از جمله: بدانيد من شما را مى بينم كه منكر دين شديد، و لقمه گوارا از دهن بيرون انداختيد، و اگر شما و هر كه در روى زمين است كافر شويد خدا بى نياز است، پس به خانه بازگشت و سوگند ياد كرد كه با ابوبكر سخن نگويد و بر او نفرين نمود، و بر اين حال از دنيا رفت، و وصيت كرد ابوبكر بر او نماز نخواند، و عباس بر او نماز گزارد و در شب دفن گرديد، خلاصه ابوبكر غله و سود آن را گرفته به قدر كفايت به اهل بيت عليهم السلام به مروان داد، و مروان در خلافت خود تمام آن را تصرف كرد و فرزندانش دست به دست مى بردند تا زمان عمر ابن عبدالعزيز كه او به اولاد فاطمه عليهاالسلام برگردانيد، و شيعه گويد: اول مظلمه و چيزى كه از روى ظلم و ستم گرفته شده بود رد كرد فدك بود، و سنى گويد: اول آن را ملك خود گردانيد، و بعد به اولاد فاطمه عليهاالسلام بخشيد، و پس از او باز غصب كردند تا در دولت بنى عباس ابوالعباس سفاح برگردانيد، و منصور گرفت،

/ 441