فرصت را مغتنم شمردن از شايستگىهاى عالى انسانيت است ، بيشتر موفقيت كسان در اثر بهره بردارى از فرصت است ، بسيارى از شكستها در اثر غفلت از فرصت مىباشد . وقتى كه پسر و پدر شرفياب شدند ، سلام كردند ، حسين عليهالسلام جواب داد ، اين سلام و جواب نشانه موفقيت در نقشه بود ، آمادگى خود را براى شهادت عرضه داشتند و در خدمت حسين عليهالسلام بماندند .روز شهادت به جانبازى پرداختند ، آن دو در زمره مدافعان نخستين حمله سپاه يزيد قرار داشتند ، سخت كوشيدند ، پايدارى كردند ، تا شربت شهادت نوشيدند .جابر بن حجاج تيمى نيز چنين كرد ، از كوفه به كربلا آمد ، در زمره سپاه يزيد قرار گرفت و به كوى شهادت رهسپار شد ، در ساعت فرصت خود را به حسين عليهالسلامرسانيد و در خدمتش بماند تا شهيد گرديد !!از دو نفر ديگر بشنويد كه يكى نامش را در دفتر نيك بختان براى ابد ثبت كرد و ديگرى اسمش را با ننگى بزرگ در دفتر اشقيا در حالى كه هر دو برادر بودند آن هم از يك پدر و مادر !يكى به نام عمرو و ديگرى به نام على ، پدرشان قرظه انصارى از ياران رسول خدا صلىاللهعليهوآله بود و پس از وفات آن حضرت در زمره ياران اميرالمؤمنين عليهالسلام شد و در ركاب على جهاد كرد و از طرف آن حضرت به فرمانفرمايى فارس منصوب گرديد ، هر دو برادر از كوفه به كربلا آمدند ، راه هر دو يكى بود ولى هدف آنها دو تا !!عمرو به سوى حسين عليهالسلام آمد و على به سوى يزيد ! آن براى خدا گام برداشت و اين براى خرما !عمرو ، تحت فرماندهى عباس قرار گرفت و على تحت فرماندهى عمر سعد ! آن بهشت را برگزيد و اين به دوزخ رفت !!برادرى دوستى متقابل است ، از شدت دوستى دو تن كه بخواهند خبر دهند ، گويند :برادرند ، برادرها از يك ريشه و جدايىناپذير و هر كدام يار ديگرى است .عرب به نژاد و تبار پاىبند است و تعصب نژادى در وى قوى است و برادرى در ميان عرب استحكامى بيشتر و نفوذى عميقتر دارد .عمرو و على از اين قانون جدا بودند و تبصره استثنايى آن هستند ، هر دو برادر بودند ولى در دو صف قرار گرفتند ، صف حق و صف باطل .قضيه كربلا نمونهاى از اجتماع بزرگ بشرى است و الگويى است از آزادى مذهب و راهنمايى است براى نشان دادن آنكه سعادت و شقاوت هركس در دست خود اوست تا كدام را بخواهد و ميلش به چه باشد و مذهب جبر باطل است .عمرو به سپاه حسين عليهالسلام ملحق شد و در خدمتش بماند تا به شهادت رسيد ، در آغاز از طرف آن حضرت به مأموريت سياسى رفت و پيامبر حسين عليهالسلام به سوى عمرسعد بود و چند بار ميان دو لشكر كوفه و حجاز رفت و آمد داشت و وظيفه سياسى انجام مىداد .روز شهادت اجازت گرفت و به ميدان شتافت و ساعتى بجنگيد ؛ پس به سوى حسين عليهالسلام بازگشت و خود را در برابر تيرها سپر حسين عليهالسلام قرار داد و نگذاشت تيرى به پيشواى شهيدان اصابت كند .