عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



حرم بن حيان ـ كه او نيز از زهاد ثمانيه و از اتقيا و عاشقان حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام بوده ـ مى‏گويد :

چون من از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدم كه درجه شفاعت اويس تا چه مرتبه است ، پيوسته جوياى او بودم و آرزوى زيارت او بر من غالب شده بود ، تا نشان وى را به كوفه يافتم و به طلب وى شتافتم .

روزى در كنار فرات شخصى را ديدم ، جامه خود مى‏شويد ، سخت ضعيف و لاغر اندام ، از روى نشانه‏هايى كه داشتم وى را شناختم و بر او سلام كردم . جواب باز داد كه :

« عليك السلام يا حرم » . خواستم دستش ببوسم ، نگذاشت ، لختى بر ضعف او گريستم .

گفت : تو را كه به من راه نمود ؟ گفتم : آن كس كه نام من و پدر من به تو آموخت يا اويس .

گفت : اى پسر حيان ! تو را بدين جايگاه چه آورد ؟ گفتم : آمده‏ام تا با تو انس گيرم و بياسايم . گفت : هرگز خبر نداشتم كه كسى حق شناس شود و با غير او انس گيرد و بياسايد . گفتم : مرا وصيتى فرما . گفت : اى پسر حيان ! فريفته دنيا مشو و خويشتن را درياب و ساخته مرگ باش و اعداد زاد و راحله كن كه سفرى بس دراز در پيش دارى . گفتم :

اى اويس ! اراده كجا دارى ؟ گفت : در طلب من خويش را به زحمت ميفكن و نشان مكان من مجوى . گفتم : معيشت تو چگونه باشد ؟ گفت : اُف باد بر اين دل‏ها كه شك بر آن‏ها غالب است و پند نپذيرد .

ديگر بار از او تمناى وصيت كردم . گفت : تا توانى در تحصيل معرفت سعى كن و براى يافتن حقيقت كوشش نماى كه لحظه‏اى از پروردگار غافل نباشى كه اگر خداى را به عبادت آسمانيان و زمينيان پرستش كنى تا به او يقين نداشته باشى از تو پذيرفته نخواهد شد .

گفتم : چگونه باورش كنم ؟ گفت : ايمن باشى بدانچه تو را موجود است و در پرستش او به چيز ديگر مشغول نباشى .

اين بگفت و روانه شد و من از قفاى او همى نگريستم و همى گريستم تا از نظر من غايب گشت و ديگر كسى او را ديدار نكرد تا زمانى كه على عليه‏السلامآهنگ جنگ با معاويه ستم‏پيشه كرد ، آن وقت در لشكرگاه حاضر شد و به ملازمت مولاى عارفان درآمد . على عليه‏السلام به قدوم او شاد خاطر گشت . در ركاب اميرالمؤمنين عليه‏السلام به جهاد و پيكار در راه خدا برخاست تا به فيض عظيم شهادت در راه دوست نايل آمد .

اين مرد بزرگ الهى و تربيت شده مكتب رسول اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و فيض گرفته از امير مؤمنان در معرفت و شناسايى حضرت رب العزه به جايى رسيده بود كه بعضى از شب‏ها را به ركوع بسر برد و برخى از شب‏ها را به سجود به پايان رساند . به او گفتند :

اين چه زحمت است كه بر خود مى‏دارى ؟ گفت : اين راحت من است . اى كاش از ازل تا ابد يك شب بودى و من به يك ركوع يا به يك سجود به پايان مى‏بردمى و اين به اين خاطر مى‏كنم كه شايد مثل آسمانيان خدا را پرستش كرده باشم[234] .

/ 380