فرمود : زمانى كه وارد مسجد خيف شدى و نماز خواندى آيا اراده كردى كه از هيچ برنامهاى جز مخالفت با امر خداوند نترسى و به چيزى جز رحمت الهى اميد نداشته باشى ؟ گفت : نه .فرمود : وقتى گوسپند قربانى را سر بريدى آيا نيت كردى كه حلقوم طمع را جدا كنى و آيا به هنگام قربانى توجه داشتى كه راه ابراهيم را مىروى آن بزرگ انسانى كه يگانه فرزند عزيز خود را به قربانگاه آورد تا براى محبوب خود فدا كند ؟گفت : نه .فرمود : هنگام بازگشت به مكه و طواف بيت در قصد و نيت داشتى كه از درياى عنايت حق بهره برده و به مسير بندگى و عبوديت روى آورده و به رشته محبت و ولايت او دست آويخته و واجبات حضرتش را ادا كرده به مقام قدس و رحمت او تقرب جويى ؟ گفت :نه .در اين حال بود كه صداى گريه امام بلند شد و شدت تأثر و ناراحتى او به اندازهاى بود كه گويا مفارقت روح از بدنش نزديك شده ، مىگريست و پى درپى مىگفت : آه آه !آن گاه فرمود : اى شبلى ! آن كس كه دست به حجر الأسود بگذارد به مانند آنست كه با خداى خود دست داده .نكو بنگر اى بنده ناچيز شكسته ! و اى موجود ضعيف افتاده ! كه كجايى و چه مىكنى ، پاداشى را كه خداى بزرگ بر اين برنامه عالى قرار داده ضايع مكن و عهدى كه با دوست بستهاى مشكن ، آگاهى و ميدانى كه روى گردانى از امر او گناه و معصيت است و مخالفت با فرمانش بزرگترين عامل شكستن پيمان تو با اوست .سپس فرمود : اى شبلى ! آن زمان كه در مقام ابراهيم ايستادى ، اراده داشتى كه از آن هنگام به بعد كنار هر فرمانى از فرامين الهى ايستادى مقاومت كنى و تا فرمانش را نبرى از پاى ننشينى و از هر گناهى دورى جسته و خويشتندار باشى ؟گفت : نه .فرمود : به هنگام نماز در آن مقام بزرگ عزم داشتى كه از خطوط بندگى ابراهيم پيروى كنى و دماغ شيطان را به خاك بمالى ؟ گفت : نه .فرمود : پس در حقيقت در مقام ابراهيم نايستاده و در آن جاى مقدس نماز بجا نياوردهاى .فرمود : كنار آب زمزم رفتى و از آن چشمه آب نوشيدى ؟گفت : آرى .فرمود : نيت داشتى كه هم اكنون كنار مرز عبادت رسيده و بايد از آن پس چشم از گناه پوشيد ؟ گفت : نه .فرمود : در واقع بر سر آن چاه نرفته و از آبش نياشاميدهاى .آن گاه فرمود : بين صفا و مروه سعى كردى ؟ گفت : آرى .فرمود : در آن وقت نيت داشتى كه در حال بيم و اميد در پيشگاه الهى قدم مىزنى ، در انديشه اين كه آيا مرا مىپذيرند يا نه رفت و آمد مىكردى ؟گفت : نه .فرمود : در حقيقت سعى صفا و مروه نكرده و در آن جايگاه باعظمت قدم نزدهاى .سپس فرمود : اى شبلى ! آيا به سرزمين منى رفتى ؟گفت : آرى .فرمود : در آنجا توجه داشتى كه مردم مسلمان را از خطر دست و زبانت ايمن بدارى ؟گفت : نه .فرمود : پس به منى نرفتى .