عرفان اسلامی جلد 13
لطفا منتظر باشید ...
سلمان گفت : يا رسول اللّه اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آن گاه زنان فرمانده و كنيزان طرف مشورت مىشوند ، بچهها روى منبر مىروند ، دروغ زيبا و زكات ضرر و غنيمت وفىء مسلمانان تاراج مىشود ، مرد به پدر و مادر خود جفا و به دوستش نيكى مىكند و ستاره دنبالهدار ظاهر مىشود .سلمان گفت : يا رسول اللّه ! اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آن گاه طلاق زياد مىشود و براى خدا حدى به پا نمىشود و به خدا ضررى نمىزند .سلمان گفت : يا رسول اللّه ! اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، قسم به آن كه جانم به دست اوست ، آن گاه زنان آوازه خوان و ملاهى زياد مىشود و بدان امتم بر ايشان مسلط مىشوند .سلمان گفت : يا رسول اللّه ! اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آن گاه ثروتمندان امتم براى تفريح به مكه مىروند و متوسطين ايشان براى تجارت و فقيران براى نشان دادن و شنواندن به مردم ، آن گاه مردمى پيدا مىشوند كه قرآن را براى غير خدا ياد مىگيرند و آن را مزمار مىكنند ، مردمى پيدا مىشوند كه فقه دينى را براى غير خدا ياد مىدهند ، اولاد زنا بسيار مىشود ، با قرآن تغنى و آوازهخوانى مىكنند و به دنيا افتخار و مباهات مىنمايند . سلمان گفت : يا رسول اللّه ! اين مىشود ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، اين در آن وقتى است كه پرده حرامها دريده شود ، گناهها كسب گردد ، بدان بر نيكان مسلط شوند ، دروغ زياد و لجاجت پيدا و فقر رايج شود. مردم در لباس به هم مباهات كنند ، باران بىوقت بر ايشان ببارد ، طبل و شيپورها را بپسندند ، امر به معروف و نهى از منكر را انكار مىكنند ، تا آنجا كه مؤمن در آن وقت ذليلترين مردم شود ، ميان عابدان و قاريانشان بدگويى پيدا مىشود و اين ها در ملكوت آسمانها ، پليد و نجس خوانده مىشوند .سلمان گفت : يا رسول اللّه ! اين شدنى است ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، آن گاه ثروتمندان از فقر مىترسند ، به طورى كه سائل از جمعه تا جمعه ديگر سؤال مىكند و كسى را نمىيابد كه چيزى در دستش بگذارد .سلمان گفت : يا رسول اللّه ! اين مىشود ؟ فرمود : آرى سلمان ، سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، رويبضه سخن مىگويد ؛ سلمان گفت : يا رسول اللّه رويبضه چيست ، پدر و مادرم فدايت باد ؟ فرمود : كسى كه در امور مردم حرفى نمىزد حرف مىزند ، سپس جز اندكى درنگ نكنند كه زمين صدايى كند و هر دستهاى گمان كنند در ناحيه آن ها صدا كرده ، سپس آنچه خدا خواهد درنگ مىكنند و در آن مدت زمين را مىشكافند و زمين پارههاى جگر خود « طلا و نقره » را بيرون مىافكند ، سپس با دست خود به ستونها اشاره كرده فرمود : مانند اين ، آن روز طلا و نقره سودى ندارد اين است معناى :فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا .پس هنگامى كه قيامت بر آنان فرا رسد[322] .