عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پادشاه گفت : امروز برويد ولى به شرط آن كه فردا بياييد تا درباره شما فكر و در داستان شما قضاوت كنم .

جوانان خداپرست در خود فرو رفتند و در كار خويش به مشورت و تبادل نظر پرداختند كه چه عملى انجام دهند ، يكى از جوانان گفت : پادشاه از وضع ما آگاه گرديده و ما ديگر نمى‏توانيم در مقابل وعده و تهديدهاى او و نويد و بيم او استقامت كنيم ، ما بايد دين خود را حفظ نموده و به شكاف اين كوه پناه ببريم ؛ زيرا گاهى در تاريكى شكاف كوه و تنگى آن ، آسايش خاطر است و براى انسان وسعت بيشترى از اين زمين پهناور كه نمى‏تواند خدا را مطابق ميل خود عبادت كند ، وجود دارد .

مكانى كه ما را به دينى كه مورد اعتمادمان نيست دعوت مى‏نمايند براى ما قابل زندگى نمى‏باشد و در مملكتى كه ما را مجبور سازند ، تسليم فكرى شويم كه عقيده به آن نداريم احترام و توجهى نيست .

خداپرستان بار سفر بستند و دست از وطن شستند و به خاطر حفظ دين خود ، راه اعتزال و گوشه‏گيرى و مهاجرت اختيار نمودند .

در كنار راه سگى به آنان پيوست و با ايشان همراه شد ، جوانان ديدند مانعى نيست كه سگ به همراهشان بيايد و از آنان نگهبانى كند ، جوانان آن قدر راه رفتند تا به شكاف كوه رسيدند ، در شكاف كوه خوراك‏هايى به دست آوردند كه خوردند و آبى كه نوشيدند ، سپس براى اين كه خستگى راه را از خود بگيرند و پاهايشان آماده حركت گردد دراز كشيدند ، تا سلامتى خود را بازيابند ولى هنوز سر را زمين نگذاشته بودند كه چرت مختصرى بر چشمانشان احساس شد و بر پلك‏هاى آنان سنگينى كرد ، بلافاصله به خواب عميقى فرو رفتند .

شب به دنبال روز آمد و سالى پس از سال ديگر آمد و آنان در خواب بودند ، گوش و چشم آنان را خواب فرو گرفته بود ، بادهاى هولناك و رعد و برق آن ها را بيدار نمى‏ساخت ، خورشيد طلوع مى‏كند و از روزنه‏اى درون شكاف را روشن مى‏سازد و نور و حرارت مى‏بخشد ، ولى اشعه زرين خورشيد به بدن آنان نمى‏رسد ، اين مسائل پى در پى و مرتب است تا اراده خدا به آن زمانى كه تعلق گرفته ، تمام شود .

اگر كسى در وضع آنان دقت مى‏كرد ، مى‏ديد گاهى از طرف راست به چپ و از چپ به راست مى‏غلطند .

سيصد و نه سال از خوابشان گذشت ، ناگهان از خواب برخاسته و متوجه شدند كه گرسنگى سختى بر آنان غالب شده است.

يكى از آنان گفت : من گمان مى‏كنم كه ساعت‏هاى طولانى در خواب بوده‏ايم ، نظر شما چيست ؟

يكى از آنان پاسخ داد : من گمان مى‏كنم يك روز خوابيده باشيم ؛ زيرا اين گرسنگى دليل گمان من است .

سومى گفت : ما صبح خوابيديم و اين خورشيد هنوز به غروب نزديك نشده ، من گمان مى‏كنم قسمتى از يك روز را خوابيده باشيم .

چهارمى گفت : سخن را رها كنيد ، خدا به مدت خواب ما آگاه‏تر است . من آن چنان گرسنه‏ام كه گويى چند روز است غذا نخورده‏ام ، بايد يكى از ما به شهر برود و براى جمع ما غذا تهيه كند ، ولى بايد هشيارى به خرج دهد كه كسى او را نشناسد ؛ زيرا اگر مردم «افسوس» بر ما دست يابند و به مكان ما پى ببرند ، ما را مى‏كشند يا به ايمان ما ضربه زده ، آن را از ما سلب مى‏كنند .

/ 380