در همين حال كه آمد و رفت و تكاپو به خاطر اين اتفاق بزرگ در مدينه جارى بود ، در يك خانه از اهالى همين شهر ، جشن و سرور بر پا گشته و تعدادى در آن مجلس شركت كرده بودند .اين خانه در حقيقت ، خانه ابو عامر راهب است كه اخيراً از مخالفان خدا و رسول شده و همان كسى است كه به حضرت رسول نفرين كرد كه در غربت بميرد ، ولى حضرت فرمود :خداوند ، نسبت به مردم دروغگو چنين جزا مىدهد و بالاخره خود او در يكى از شهرهاى روم ، بىكس و تنها جان داد .اين شخص بدبخت و منافق و جاسوس زودتر و بيشتر از همه اهالى مدينه از وضع كفار نسبت به جنگ با مسلمانان آگاه شد و براى اين كه دشمنى خود را با رسول حق و راه الهى به نهايت برساند ، پنجاه تن از كسان خود را اغوا كرد و به همراه خود برداشت و به ارتش كفر پيوست ، بنا بر اين در مجلس جشنى كه امشب در خانه او برپاست خود او حضور ندارد .اين جشن براى كيست و به خاطر چيست ؟ براى پسر ابو عامر حنظله و به خاطر عروسى اين جوان پاك و برومند ! !در مقابل ، چنين پدرى كه دشمن رسول خداست و خود را براى نابودى دين اسلام آماده كرده ، اين پسر جزء مؤمنان و از فدائيان و مشتاقان جانباز در راه خداست .اين پسر خلف صالح ، بيدار بينا ، مؤمن واقعى ، دارنده يقين و عاشق خدا و رسول و شيفته خدمت و علاقمند به جهاد و شهادت در راه محبوب حقيقى عالم است ! !
من مبتلاى عشق و دلم دردمند توست زلف بلند توست كه افتاده تا به ساق اى شهسوار عرصه سرمد ركاب زن گفتى زعشق ره به سلامت برى زدرد عشق تو در دل است و دلم دردمند توست از پاى تا سرم همه صيد كمند توست يا ساق فتنه از سر زلف بلند توست ملك وجود نعل بهاى سمند توست عشق تو در دل است و دلم دردمند توست عشق تو در دل است و دلم دردمند توست