358 ـ درسهايى از حيات اويس
خواجه كائنات درباره اين شترچران يمنى كه مردى گمنام و شخصى ساده بود ، ولى بر اثر درسگرفتن از اسلام ، خيمه زندگى به بارگاه قدس كشيده ، فرمود :اويس از بهترين تابعين است به احسان و عطوفت .خواجه انبيا گاه گاهى رو به سوى يمن مىكرد و مىفرمود :إنّي لَأجِدُ نفَسَ الرَّحْمنِ مِنْ جَانِبِ الْيَمَنْ !به حقيقت كه بوى رحمان از جانب يمن به مشام جانم مىرسد .و باز آن سرور كائنات مىفرمود :آه كه مرا چه اشتياق فراوانى به ديدار آن عزيز الهى است .همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى به كسى جمال خود را ننمودهاى و ببينم غم و رنج و درد و محنت همه مستعد قتلم همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نه بنشين كنار جويى چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى همه جا به هر زبانى بود از تو گفتگويى تو ببُر سر از تن من ببر از ميانه گويى تو قدم به چشم من نه بنشين كنار جويى تو قدم به چشم من نه بنشين كنار جويى