اين گونه استنباط كردهام كه تو را فضاى اين مدرسه پسند افتاده ، در همين جا حجره گرفته به تحصيل علوم الهى مشغول باش !جهانگير خان مىگويد : از همت نَفَس آن ژنده پوش و يمن راهنماييش بدين مقام رسيدم .جهانگير خان در تحصيل علوم الهى به مقامات ارجمندى رسيد ، شاگردان زيادى از محضر پر فيضش به درجات عالى فقهى و اخلاقى و عملى رسيدند .يكى از شاگردان او مرحوم آيت اللّه العظمى حاج آقا حسين بروجردى طباطبايى است كه پس از مرحوم آيت اللّه حايرى به تقويت حوزه پر بركت قم برخاست و از تأثير نفس گرم او حوزه هفتصد نفرى قم داراى ده هزار محصّل در رشتههاى گوناگون علوم اسلامى شد .حوزه قم پس از آن ، صداى اسلام را به گوش جهانيان رساند و چشمهاى اهل دل را از اطراف و اكناف جهان بدين ناحيه دوخت .در اين حوزه دانشمندان بزرگى در علوم فقه ، اصول ، ادب ، كلام ، تفسير ، تاريخ ، خطابه و نويسندگى تربيت شدند .مرحوم فسايى درباره جهانگيرخان مىگويد :با اين كه در مراتب علميه سرآمد ارباب عمائم است ، از لباس بزرگان ايلات از سر تا پا بيرون نرفت ، او مانند افراد ايل كلاه و زلف دارد .حاج شيخ عيسى بن فتح اللّه شاگرد خان مىگويد : سركار خان ، موى بلند مىداشتى و به حنا خضاب مىفرمودى .جناب خان به حاج شيخ عيسى فرموده بود : زمينى دارم به قشقايى و از مال الاجاره آن چهل تومان است به يك سال ، زندگى خويش را تأمين مىكنم .استاد جلال الدين همايى كه به يك واسطه ، شاگرد آن مرحوم بود درباره خان مىگفته :جهانگيرخان در اثر شخصيت بارز علمى و تسلّم مقام قدس و تقوا و نزاهت اخلاقى و حسن تدبير حكيمانه كه همه در وجود او مجتمع بود ، تحصيل فلسفه را كه مابين علما و طلاب قديم سخت موهون و با كفر و الحاد مقرون بود از آن بدنامى به كلّى نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق ، چندان رايج و مطلوب ساخت كه نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت نبود ، بلكه مايه افتخار و مباهات مىشد .وى معمولاً يكى دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچى سه درس پشت سر هم مىگفت كه درس اولش شرح لمعه و بعد از آن شرح منظومه و سپس درس اخلاق بود و بدين ترتيب فلسفه را در حشو فقه و اخلاق به خورد طلاب مىداد . جابرى گويد :اگر شارب مسكرى يا فاعل منكرى را شبانه گرفته به مدرسه آورده براى اجراى حد ، آن مرحوم مىفرمود : حبسش كنند تا به هوش آيد . بعد خود آن جناب نيمه شب رفته او را رها و از مدرسه بيرونش برده و با اندرز حكيمانه به راه راستش مىآورد .وحيد گويد : من از جهانگيرخان با اين كه چندين سال در محضر درسش حاضر بودم ، هيچگاه دعوى شعر و شاعرى نشنيدم و پس از رحلت وى از شاعرى و شعر وى به وسيله شيخ محمد حكيم كه به وى محرمترين اشخاص بود آگاه شدم كه اين اشعار از اوست :