عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



418 ـ براى چه به اينجا آمدى ؟

در كتاب « الكافى » و « التهذيب » آمده است :

مردى بر اميرالمؤمنين عليه‏السلام وارد شد و چند روزى در ميهمانى آن حضرت بزيست ، پس آن گاه براى محاكمه‏اى كه آن را با اميرالمؤمنين عليه‏السلام در ميان بنهاده بود در معيّت طرف دعوى به محضر قضا درآمد .

حضرت امير عليه‏السلام چون او را در آن محضر يافت فرمود : آيا براى محاكمه اينجا آمده‏اى ؟

مرد گفت : آرى ، حضرت امير عليه‏السلام فرمود : هم اكنون از ميهمانى من رخت بردار ؛ زيرا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از پذيرايى يكى از متخاصمان بدون آن ديگر نهى فرموده است :

شايد محتاج به توضيح نباشد كه راندن مهمان براى شخص كريم تا چه اندازه دشوار و ناگوار است ، آن هم براى كريمى مانند اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه فرمود :

يك صاع طعام پيش برادران نهم دوستر دارم از آن كه بنده‏اى آزاد كنم .

ولى حرمت عدالت در قضا از نظر اسلام به درجه‏اى از اهميت است كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام با چنين كرم و ميهمان دوستى ، ميهمان خود را چون يكى از دو طرف دعواست از خانه خويش مى‏راند ؛ زيرا رعايت تساوى كامل ميان متداعيان از جمله اصولى است كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام در تثبيت و تأكيد آن كوشش فراوان كرده است[431] .

419 ـ آيا اين پيشامد را ناگوار داشتى ؟

ابن ابى الحديد در « شرح نهج البلاغة » اين گونه آورده است :

مردى نزد عمر بن خطاب بر على عليه‏السلام اقامه دعوا كرد در حالتى كه على عليه‏السلامنيز در مجلس حضور داشت .

در اين هنگام عمر رو به على عليه‏السلام كرد و گفت : يا ابا الحسن ! برخيز دوشادوش مدّعى بنشين .

على عليه‏السلام برخاست و در كنار مدّعى بنشست و طرفين دعوى ، دفاع و حجّت‏هاى خويش را تقرير كردند تا كار محاكمه به پايان رسيد و مدّعى از پى كار خود روان شد و على عليه‏السلام به جاى نخستين بازگشت .

در اين موقع عمر آثار خشمى در سيماى على عليه‏السلام ديد و براى كشف علّت گفت : آيا اين پيش‏آمد را ناگوار داشتى .

على عليه‏السلام گفت : آرى .

عمر موجب ناگوارى را بجست .

على عليه‏السلام گفت : موجب ناگوارى آن بود كه تو مرا در حضور مدّعى با كُنيه خطاب كردى در صورتى كه حق آن بود كه مرا به نام مى‏خواندى و امتيازى ميان من و او قائل نمى‏شدى ! !

عمر چون اين سخن بشنيد ، على عليه‏السلام را در آغوش كشيد و صورتش را بوسه‏باران كرد و گفت : پدرم به فداى شما كه خدا ما را در پرتو وجودتان هدايت فرمود و از ظلمت به نور آورد[432] .

420 ـ آن قسمت مال شما و اين قسمت مال من پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مردى به نام ابن اللُّتْبيَّه از طايفه « اَزْد » را به جمع‏آورى زكات فرستاد و چون آن مرد از مأموريت خود بازگشت مبلغى از اموال را كه همراه آورده بود تسليم پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كرد و مبلغى را براى خود برداشت و گفت : آن قسمت مال شما و اين قسمت هديه‏اى است كه مردم به من اهدا كرده‏اند .

/ 380