عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



به هرجا قدم مى‏گذاشت ، به هركس كه مى‏رسيد و هر موضوعى را مى‏ديد ، از امر به معروف و نهى از منكر دست برنمى‏داشت و در اين زمينه از هيچ كس پروا نداشت و از ملامت ملامت‏كنندگان ترس و اضطراب و رنجى به خود راه نمى‏داد .

چندين بار به سردسته اوباش و اشرار محلّى برخورد و عاشقانه و جانانه وى و همراهانش را نصيحت و امر به معروف و نهى از منكر كرد .

آنان از برخورد مولا محمّد تقى سخت آزرده و آشفته بودند ، براى ساكت نمودن وى نقشه‏اى طرح كردند و آن اين بود كه يكى از مريدان مخلص او را وادار كنند كه در شب جمعه او را به مهمانى دعوت كند ، ولى از افشاى داستان خوددارى نمايد كه خانه در آن شب بدون صاحب خانه بايد در اختيار اوباش باشد ، چنانچه افشاى سرّ كند به بلاى سخت دچار گردد ، صاحب خانه ترسو براى شب جمعه از آن مرد بزرگ الهى دعوت كرد و خود از خانه رفت .

مجلسى به دعوت آن مرد مؤمن به آن خانه آمد، اما صاحب خانه را نديد ، جلسه از اشرار و سردسته آنان تشكيل شده بود ، مجلسى دانست كه نقشه‏اى جهت او كشيده شده ، از نقشه خبر نداشت ولى نقشه اين بود كه چون مجلس آراسته شد ، زنى عشوه‏گر و مطربه با روى باز و لباس رقص وارد مجلس شود و با زدن و كوبيدن آلات موسيقى به رقص مشغول شود ، آن گاه يكى از اوباش مردم محلّه را خبر كند تا بيايند وضع آن روحانى را ببينند ، چون مردم بيايند آبرويش برود و زبانش از امر به معروف و نهى از منكر بسته شود ! !

مجلس آماده شد ، ناگهان زن وارد گشت و با خواندن اين شعر شروع به رقصيدن كرد :

  • در كوى نيكنامان ما را گذر ندادند گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را

  • گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را

چون آن مرد وارسته و آن عبد خالص و آن منور به نور معرفت آن اوضاع را مشاهده كرد با دلى سوخته و چشمى گريان به وجود مقدس حضرت روى آورد و عرضه داشت :

گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را ناگهان ديدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پيچيد و به خاك افتاد و به يارب يارب مشغول شده و در مقام توبه و انابه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاك گذاشته و به درگاه دوست ناليدند و همه آنان به دست آن مرد الهى توبه كردند و از صلحاى زمان شدند ![454]

/ 380