2 ـ طلبهاى فقير براى رفع نيازمندى خود به آنجناب رجوع كرد ، آن حضرت به او وعده كمك داد ، در بين نماز عشاى آن شب ، ستمگرى بىرحم با خنجرى تيز به فرزند جوان سيد حملهور شد و سر او را از بدن جدا كرد ، فرداى آن روز براى تشييع جنازه تمام شهر نجف تعطيل شد ، سيد بزرگوار به دنبال جنازه فرزندش حركت كرد ، آن طلبه مىگويد : من هم در تشييع شركت داشته و درد خود را فراموش كرده بودم عبور جنازه به رهگذرى تنگ افتاد كه جاى عبور دو سه نفر بيشتر نبود ، ناگهان با سيّد بزرگوار كه داغى سنگين بر جگرش نشسته بود مواجه شدم ، بدون اين كه كسى بفهمد كمك لازم را نسبت به من رعايت فرمود ، از قدرت صبر و حوصله و مقاومت و بردبارى آن حضرت تعجب كردم كه با چنين مصيبت سنگينى چگونه آرامش و حلم خود را حفظ كرده است ؟ ! !آرى ، تجلّى ايمان و قدرت معرفت و اوصاف حسنه در اولياى الهى چنان قوى است كه هيچ حادثهاى نمىتواند بين آنان و بين حقايق حجاب شود !
با مهرش از دام علايق دل گسستم در عرصه باغ ابد پرواز كردم ديدى درآمد يوسف جانم از اين چاه ديدى كه چون رنج خمارم ديد ساقى ديدى كه لطفش حاجت ما را روا كرد داد اختيار نفس سركش را بدستم وز شهپر جان اين قفس درهم شكستم وز دام پر پيچ و خم گردون بجستم وز مكر اخوان حسود تن برستم داد از كرم جامى زصهباى الستم داد اختيار نفس سركش را بدستم داد اختيار نفس سركش را بدستم