عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



ذونواس گفت : منظورت چيست ؟ گفت : مدّتى است در نجران دين جديدى پيدا شده و به نام عيسى مسيح بشارت مى‏دهد ، بت‏پرستان نجران آسايش فكر خود را در اين مسلك يافته و دسته دسته به اين دين مى‏گروند . آنچه مهم است اين است كه عدّه‏اى از يهوديان از دين خود دست كشيده و داخل دينى مى‏گردند كه بت‏پرستان با كمال اشتياق به آن روى مى‏آورند ؛ اگر پادشاه يهوديّت را حفظ نكند به زودى آثار آن از نجران معدوم مى‏گردد .

ذونواس گفت : اين دين چگونه به « نجران » راه يافت ؟ گفت : در ميان عدّه‏اى كه به « نجران » آمده بودند دو نفر وارد شدند ، يك مرد رومى به نام « فيميون » و ديگرى مردى به نام « صالح » يكى از بت‏پرستانى كه درخت خرما مى‏پرستيد فيميون را خريد ، او را شخص بزرگوارى يافت ، مى‏ديد در كار خستگى ندارد و هيچ‏گونه شكايتى از سنگينى كار نمى‏كند ، تمام روز را كار كرده و شب را به اتاقى براى عبادت پناه مى‏برد .

يك روز او را در حال نماز ديد ، از اتاقش بدون چراغ نورى مشاهده كرد ، از كارش تعجّب كرد ، از او پرسيد : آيا غير از آن درخت خرما را عبادت مى‏كنى ؟ فيميون گفت : من خدايى را پرستش مى‏كنم كه مالك عالم و اداره كننده آن است ، همان خدايى كه مسيح به وجودش راهنمايى كرده و قدرتش را به ما نمايانده است . اين درخت مالك نفع و ضرر نيست ؛ بلكه خودش را نمى‏تواند حفظ كند و ضررى را از خود دور نمايد . اگر من بخواهم مى‏توانم از خداوند تقاضا كنم بادى بفرستد و آن را خشك نمايد ، يا آتشى فرستاده آن را بسوزاند .

ارباب گفت : آيا مى‏توانى چنين كارى را انجام دهى ؟ گفت : آرى ، اگر انجام دهم به آيين حق مى‏گروى ؟ گفت : بلى ، فيميون نماز خواند و از خدا خواست تا دعايش را مستجاب كند ؛ بادى بر درخت وزيد و درخت خشك شد . در اين هنگام ارباب فيميون به حق ايمان آورد ، اين مسئله در نجران منتشر شد و بسيارى از مردم آيين مسيح را پذيرفتند .

سپس آن مرد مطالب ديگرى درباره فيميون گفت در حدّى كه غضب و خشم ذونواس به جوش آمد و با لشكرى انبوه به سوى نجران حركت كرد ، شهر را محاصره كرد بزرگان و صاحبان رأى را جمع نمود و گفت : قبل از اين كه دست به كشتار شما بزنم به شما مهلت مى‏دهم كه يا يهوديت را قبول كنيد و يا اعدام و شكنجه در انتظار شماست .

مردمى كه حق را يافته بودند ، مردمى كه لذّت حق‏پرستى را چشيده بودند ، مردمى كه از معرفت الهى برخوردار شده بودند . مردمى كه مى‏دانستند در اين دنيا جز وجود او چيزى اصالت ندارد ، در پاسخ آن ستمگر گفتند : اين دين جديد با جان ما درهم آميخته و به تار و پود وجود ما راه يافته است ، ما از آن دست برنمى‏داريم چه به ما مهلت دهى ، چه ما را به كام مرگ دراندازى .

ما با خداى خود معامله كرده‏ايم و هرگز او را به هيچ چيز ترجيح نمى‏دهيم .

دنيا محلّى است زودگذر و سهم ما از آن بسيار اندك است و ما همه چيز خود را كه خداست با اين سهم اندك عوض نمى‏كنيم .

/ 380