مريضى داريم كه به دل درد سخت مبتلاست ، معالجه به او فايده نداده ، اكنون از حياتش نااميد شده به ما گفته يكى از طلاّب را بالاى سرش ببريم شايد از بركت قدم و دعاى او شفا بگيرد ، ما به مدرسه آمديم ديديم تمام حجرات چراغش خاموش است مگر حجره شما ، تقاضا داريم زودتر به بالين آن مريض بياييد و در حق او دعا كنيد ، من به اتّفاق آن دو نفر به بالين مريض رفتم و حالش را بسيار سخت ديدم ! اين حديث شريف به نظرم آمد كه حضرت مجتبى عليهالسلام در طفوليّت دچار ناراحتى سختى شد ، حضرت زهرا عليهاالسلام او را به نزد پدر برد و از آن جناب چاره خواست ، حضرت فرمود : قدح آبى بياوريد ، چون آوردند چهل مرتبه سوره حمد بر آن خواندند و آب آن را به فرزند دلبندش پاشيدند بلافاصله تب قطع شد و آثار بهبودى در وى ظاهر گشت ، من هم قدح آبى طلبيدم و همان برنامه را اجرا كردم و به اطاقك خود در مدرسه بازگشتم !طولى نكشيد كه باز ديدم آن دو نفر به مدرسه آمدند و وجه قابلى به من دادند و گفتند :از بركت دعاى شما مريض ما شفا يافت و اين وجه را او براى شما فرستاده ، من از آن روز در فكر تحصيل علم طب افتادم و پس از گذراندن دورهاى از علوم طب ، مطبى در شهر قم باز كردم و از آن راه ثروت قابل ملاحظهاى نصيبم شد ، تا اين كه براى زيارت عتبات به عراق رفتم ، جاذبه و معنويّت حضرت مولا مرا وادار به اقامت در نجف كرد .در آنجا هم به تحصيل علوم دينيه مشغول شدم و هم با بازكردن مطبّى منظم به مداواى بيماران پرداختم .روزى زنى علويه به مطب آمد و از كسالت خود سخن گفت ، من پس از معاينه وى اعلام كردم علاج بيمارى تو از اختيار من خارج است ، بناگاه به اين حقيقت متوجه شدم كه دانش طب من و ثروت دنيايى و مادّىام نتيجه رهانيدن يك زن و فرزندان سرمازدهاش در قم بود ، چرا اين زن علويه را نااميد كنم ، با تكيه بر فضل حق او را معالجه مىكنم ، دنبالش دويدم و وى را به مطب بازگردانده به او گفتم : گرچه علاج بيمارى شما براى من خيلى سخت است ، ولى اميدوارم بتوانم شما را معالجه كنم گرچه مخارج علاج شما از طرف خودم پرداخت شود ، پس از مدتى با خريدن داروهاى گران قيمت از پول خودم او را معالجه كردم چون از بيمارى سختش به بهبودى رسيد به من گفت : من از جبران خدمات تو عاجزم اكنون به حرم جدّم على عليهالسلام مشرف مىشوم و از وى تقاضاى عوض دنيا و آخرت براى شما مىكنم .حاج ميرزا خليل مىگويد : خود من هرگاه به مرض سخت و درد صعب العلاجى دچار مىشدم دنبال آن علويه مىفرستادم و پيغام مىدادم امروز وقت تلافى است ، او به حرم مىرفت و در حق من دعا مىكرد و من شفا مىيافتم .پس از فوت حاج ميرزا خليل ، آن زن علويه بر سر مزارش مىآمد و پس از دعا و طلب مغفرت عرضه مىداشت خدايا ! مقام حاجى را به من بنمايان !