در گير و دار عرصه خلقت پارهاى مخلوقات به ظهور رسيدهاند كه عالىترين درجه شعور حيوانى يا هوش يا حسيّات دقيقه ديگر را از خود ظاهر ساختهاند .زنبور قرمز ، ملخ را شكار مىكند و آن را در گودالى مىاندازد و به نقطه مناسبى از بدن ملخ شروع به تخمگذارى مىكند و همين كه بچهها از تخم درآمدند از گوشت بدن ملخ تغذيه مىكند بدون آن كه يك دفعه او را بكشد ؛ زيرا در اين صورت خود آنها هم تلف خواهند شد .زنبور اين عمل را هر مرتبه بايد با نهايت صحّت و دقّت انجام داده باشد و الاّ نسلى به وجود نمىآيد .علم هنوز نتوانسته است توجّهى بر اين عمل بكند ، ولى با وجود اين نمىتوان اين اقدام عجيب را حمل بر تصادف و اتّفاق كرد . پس از آن زنبور سوراخى در زمين مىكند و خود با نهايت خوشوقتى وارد آن شده در همانجا جان مىسپارد ، نه خود زنبور و نه اخلاف آن سر از كارى كه مىكنند در نمىآورند و نمىدانند بچههاى آنها پس از تولد چه مىكنند و اصلاً نمىدانند داراى فرزندى هستند ، زنبور حتّى نمىداند كه خود او به وجود آمده و زندگى كرده و مرده است .زنبوران عسل و مورچگان تشكيلاتى به وجود آورده و حكومتى براى خود ساختهاند و در دستگاه خود او نوع سرباز و كارگر و غلام و خدمتكار ، افرادى مىگمارند .در ميان يك طايفه از مورچگان رسم است كه كارگران دانه جمع مىكنند و به لانه مىآورند تا در زمستان سايرين از آن تغذيه كنند ، براى اين منظور حجرههاى مخصوص آسياب تعبيه كردهاند كه مورچگان مخصوصى كه داراى فكهاى بزرگ و قوى هستند دانهها را در آنجا آسياب كنند و براى غذاى سايرين آماده سازند .شغل منحصر به فرد اين كارگران آسياب كردن دانههاست و همين كه فصل پائيز فرا رسيد و دانهها همه آسياب شد ، آن وقت مصالح عمومى اقتضا مىكند كه حتّى المقدور در مصرف آذوقه صرفهجويى شود و چون عدّه آسيابان در نسل جديد رو به افزايش مىگذارد ، به منظور همين صرفهجويى مورچگان نظامى شروع به اعدام آسيابانان مىكنند .برخى از مورچگان به سائقه طبيعى يا از روى فهم و شعور حقيقى مزارع مخصوصى ترتيب مىدهند و قارچ در آن مىكارند و به مصرف غذاى خود مىرسانند ، همين جماعت پارهاى كرمها و شتههاى درخت را به دام آورده آنها را اهلى مىكنند و به جاى گاو ماده و بز از آنها استفاده مىكنند و از شيره شيرينى كه از آنها مىدوشند تغذيه مىنمايند ، هم چنين مورچگان افرادى را اسير كرده و به نام غلام و خدمت گزار نگاه مىدارند .بعضى از مورچگان براى ساختن لانه ، اوّل برگها را به قطعات مرتب مىبُرند و كارگران آن قطعات را به جاى خود نگاه مىدارند و بعد براى آن كه آنها را به هم متّصل سازند ، اطفال خود را در حالى كه هنوز به صورت تخم هستند مثل دوك پشمريسى از ميان اين برگها مىگذرانند و با لعابى كه از تن اين اطفال خارج مىشود ، گوشه برگها را بهم مىدوزند ، بدين ترتيب بچه مورچه ، ناكام از توليد پيله در اطراف بدن خود ، محروم مىماند ولى در عوض نفع اجتماع را ملحوظ كرده و به جامعه خود خدمتى مىكند .