اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
با توجه به توضيح فوق به نظر مى رسد كه قاتل رشيد هجرى، زياد بوده است. البته اين احتمال ضعيف مى شود به نقل شيخ طوسى رحمه الله كه رشيد را از اصحاب امام حسين و امام سجاد عليهماالسلام به شمار آورده است؛ زيرا بنا بر صحت اين قول، رشيد تا زمان ابن زياد زنده بوده است، پس قاتل او قاعدتاً بايد ابن زياد باشد نه پدرش زياد، و آيت اللَّه خويى قدس سره نيز در معجم رجال الحديث، ج 7، ص 193 هم اين قول را تقويت كرده و مى نويسد: قاتل رشيد، ابن زياد است. ولى اين قول تضعيف مى شود به اين كه اولاً چرا در واقعه كربلا يا توابين و قيام مختار هيچ نامى از رشيد به ميان نيامده است؟ و اگر تا عصر امام سجاد عليه السلام زنده بود و از اصحاب آن حضرت است، پس چرا هيچ كجا نامى از او در اين وقايع نيست؟ و ثانياً: رشيد حتى يك حديث هم از امام حسين و امام سجاد عليهماالسلام نقل نكرده و در كتب حديث نيامده است كه اين سبب مى شود كه بگوييم رشيد تا آن زمان زنده نبوده است. بنابراين احتمال مى دهيم كه رشيد در زمان زياد بن ابيه به شهادت رسيده و بزرگانى كه قتل او را به ابن زياد نسبت داده اند يا اشتباه شده و يا سهو قلم است و يا اين كه تاريخ شيعه به خاطر عدم قدرت شيعه در حكومت ها سبب اين تهافت شده است، و اللَّه العالم. از اين رو، در نقل قضاياى رشيد ما امانت را حفظ مى كنيم و آنچه را مورخان در كتاب هاى خود آورده اند، ذكر مى كنيم و تغييرى در نام قاتل رشيد نمى دهيم. ] ] را به امارت كوفه منصوب نمود.
رُشيد مى گويد: روزى به سراغ درخت رفتم، ديدم درخت را بريده اند. با خود گفتم: اجل و مرگ من نزديك شده است، لذا طولى نكشيد كه فرستاده عبيداللَّه بن زياد نزدم آمد و گفت: امير تو را طلبيده است. با او وارد قصر حكومتى ابن زياد شدم، ديدم آن درخت را به آن جا آورده اند، روز ديگر مرا به قصر بردند، ديدم آن چوب را دو نيم كرده اند. گفتم: اين را براى من بريده اند. به خدا قسم من دروغگو نيستم و امام و مولايم، نيز به من دروغ نگفته است، و مرا بدان خبر داده كه دست ها و پاها و زبان مرا خواهند بريد.
روز ديگر كه عبيداللَّه بن زياد مرا احضار كرد، وقتى داخل دارالاماره شدم پاى خود را به آن چوب زده و گفتم: لك غُذِّيت ولى اُنبِتَّ؛ من براى تو بزرگ شده و تو براى من روييده و رشد كرده اى. بعد بر عبيداللَّه بن زياد وارد شدم، او گفت: اين شخصى را كه دوستش دروغ گو است، وارد كنيد. گفتم: به خدا سوگند نه من دروغ گو هستم نه دوستم "امام على عليه السلام" دروغ گفته است، او به من خبر داده كه دو دست و دو پا و زبانم را قطع خواهى كرد. ابن زياد گفت: به خدا سخن او را دروغ مى سازم، يك دست و يك پايت را قطع مى كنم. سپس ابن زياد دستور داد يك دست و پاى رشيد را بريدند و او را به خانه اش بردند.
وقتى رُشيد به خانه آمد، مردمى را كه به ديدار او آمدند به اخبار و حوادث آينده باخبر كرد و اعلام كرد كه: اى مردم، بياييد، هر چه مى خواهيد از آينده از من سؤال كنيد و پاسخ آن را بشنويد. فوراً به ابن زياد خبر دادند كه چرا دست و پاى رُشيد را قطع كردى و او را آزاد نمودى، او در حال آگاه كردن مردم از حوادث آينده است.
ابن زياد گفت او را دوباره بياورند و در همان جا دست و پاى ديگر و نيز زبانش را قطع كردند و بعد او را به دار آويختند و آنچه اميرالمؤمنين على عليه السلام به او خبر داده بود، واقع شد. [ رجال كشى، ص 76، ح 132؛ بحارالانوار، ج 42، ص 137. ]