اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
در همين حال بود كه ناگاه قافله اى از دور پيدا شد و گروهى سر رسيدند. [ طبق نقل برخى از مورّخان در ميان اين گروه مالك اشتر نخعى هم حضور داشت. ] و به محض مشاهده حالت اضطراب در روحيه ام، پرسيدند چرا چنين مضطربى؟ گفتم: يكى از مسلمانان در حال احتضار است، براى تجهيز و تكفين او حاضر شويد و از خداوند پاداش بگيريد. پرسيدند او كيست؟ گفتم: ابوذر غفارى. همه پياده شدند و خود را به بالين ابوذر رساندند. چشم وى كه به آنان افتاد، سخنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ايشان گفته بود، به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا مى بينيد، اگر جامه اى داشتم مرا در همان كفن مى كرديد، ولى چون جامه اى ندارم، لذا مرا با پارچه هاى خود كفن كنيد؛ شما را به خدا سوگند مى دهم، كسى كه امارت و يا رياست قومى را به عهده دارد، كفنم نكند. [ در بعضى از نقل ها آمده است كه: ابوذر قبل از آمدن آن گروه، از دنيا رفته بود. ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 44. ] همسر ابوذر مى گويد: اين را گفت و با من خداحافظى كرد و چشم هايش را بر هم گذارد و براى هميشه ديده از جهان فرو بست.
راوى گويد: گروهى كه بر جنازه او حاضر بودند، هر كدام از امارت و رياست بهره اى برده بودند؛ لذا براى كفن كردنش با توجه به وصيتش به مشكل برخوردند. آن گاه جوانى از انصار پيش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم كه مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، يكى بر تنم هست و ديگرى را در اختيار شما مى گذارم كه وى را با آن كفن كنيد. آنان چنين كردند، و عبداللَّه بن مسعود بر او نماز خواند. سپس بدن پاك او را دفن كردند و بر قبرش اشك ها ريختند.
طبق نقل مورخان: مالك اشتر، حجر بن ادبر و حذيفة بن يمان [ طبق نقل ابن اثير در الكامل، ج 2، ص 265 اسامى آن گروه كه كنار جنازه ابوذر در ربذه حاضر شدند، عبارتند از: مالك اشتر، عبداللَّه بن مسعود، بكر بن عبداللَّه تميمى، ابو مفزر تميمى، اسود بن يزيد، علقمة بن قيس، حلحال ضبى، حرث بن سويد تميمى، عمرو بن عتبه سُلّمى، ابن ربيعه سُلّمى، ابو رافع مزنى، سويد بن شعبه تميمى، زياد بن معاويه نخعى و... در اين نقل نام حجر بن ادبر نيامده است. ] در ميان آن جمع بودند و پس از وفات ابوذر آن گروه كه هشت نفر بودند، همسر ابوذر و فرزندش را با خود به مدينه بردند و عثمان ديگر مزاحمتى براى آنان فراهم نكرد.
ابوذر در سال 32 هجرى، دو سال قبل از خلافت اميرالمؤمنين على عليه السلام در ديار غربت و سرزمين بى آب و علف ربذه به ملكوت اعلى پيوست و براى هميشه اين زبان گويا و كوبنده ظالمان خاموش شد و قلب دنياپرستان را شاد و دل مؤمنان را در غم و اندوه فراوان فرو برد. [ ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 302 ؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 173 ؛ معرفة الصحابه، ج 1، ص 462 تاريخ طبرى، ج 4، ص 309 ؛ الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 265. ]