ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن را از شرش، و حسنه آن را از سيئه‏اش تشخيص مى‏دهد.

و حاصل حجت مذكور اين است كه خداى سبحان كسى است كه ديدنى‏ها را به وسيله دو چشم- يا به عبارتى دو عدسى- به انسانها نشان داد، و چگونه تصور مى‏شود كه هر ديدنى را به انسان نشان بدهد، ولى خودش آنها را نبيند، و نيز خداى تعالى كسى است كه هر انسانى را از راه سخن گفتن به منويات انسانهاى ديگر آگاه مى‏كند، و چگونه تصور دارد كه خود او از باطن بندگانش آگاه نباشد، و چگونه ممكن است براى بندگانش پرده از اسرارى بردارد كه براى خودش مستور باشد، و خداى عز و جل كسى است كه با الهام خود به انسان تشخيص خير و شر را داده، و آيا ممكن است با اين حال خود او خير و شر و حسنه و سيئه را تشخيص ندهد؟

" فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ" كلمه" اقتحام" به معناى داخل شدن به سرعت و با فشار و شدت در چيزى است، و كلمه" عقبة" به معناى راه سنگلاخى و دشوار است كه به طرف قله كوه منتهى مى‏شود، و" اقتحام عقبه" اشاره است به انفاقهايى كه براى انفاقگر بسيار دشوار باشد، كه بعدا هم به اين معنا تصريح مى‏كند.

ولى بعضى «1» گفته‏اند: (نمى‏خواهد بفرمايد انسان نامبرده راه دشوار انفاق را نمى‏رود، بلكه) نفرين بر او است، كه مى‏گفت: مال بسيارى را از دست دادم. ولى اين وجه درستى نيست.

" وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ" تعبير اينكه تو نمى‏دانى، كنايه است از عظمت شان عقبه، همانطور كه اين تعبير در هر جا همين معنا را افاده مى‏كند.

" فَكُّ رَقَبَةٍ" يعنى آزاد كردن برده، ممكن هم هست تقدير كلام" هى (عقبة) فك رقبة" باشد، يعنى عقبه عبارت است از آزاد كردن برده، پس مراد از عقبه، خود آزاد كردن است، كه عملى از اعمال آدمى است، و مراد از اقتحام اين عمل، آوردن آن است، و معلوم است كه آوردن عمل همان عمل است.

با اين بيان فساد گفتار بعضى «2» از مفسرين روشن مى‏شود كه گفته‏اند: فك رقبه،

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 494.

(2) تفسير فخر رازى، ج 31، ص 184.

/ 691