ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قريب به اين معنا گفتار بعضى «1» از مفسرين است كه گفته‏اند: مراد از ضلالت، از دست دادن علم است، هم چنان كه در آيه" أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏" «2»، ضلالت به اين معنا آمده، و مؤيدش آيه زير است كه مى‏فرمايد:" وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ" «3».

بعضى «4» ديگر گفته‏اند: معنايش اين است كه خدا تو را در بين مردم گمشده يافت، مردم تو را نمى‏شناختند، و قدرت را نمى‏دانستند، و او مردم را به سوى تو و اينكه چه كسى هستى دلالت و هدايت كرد.

بعضى «5» ديگر گفته‏اند: اين آيه به گم شدن رسول خدا (ص) در راه هوازن و مكه اشاره دارد، آن زمان كه رسول خدا (ص) در دامن حليمه سعديه دختر ابى ذؤيب بود، و حليمه به طورى كه در روايت آمده مى‏خواست وى را به جدش عبد المطلب برساند، در بين راه متوجه شد كه محمد (ص) نيست.

بعضى «6» ديگر گفته‏اند: اشاره است به آن واقعه‏اى كه در كودكى آن جناب رخ داد، و در دره‏هاى مكه گم شد.

و بعضى «7» آيه را اشاره به داستان گم شدنش در راه شام دانسته‏اند كه با عمويش ابو طالب در كاروان ميسره غلام خديجه به شام مى‏رفت، و در بين راه ناپديد شد.

و بعضى «8» ديگر وجوه ديگرى ذكر كرده‏اند كه ضعفش براى هر خواننده‏اى روشن است.

" وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‏" كلمه" عائل" به معناى تهى دستى است كه از مال دنيا چيزى ندارد، و رسول خدا (ص) همين طور بود، و خداى تعالى او را بعد از ازدواج با خديجه دختر خويلد (عليها السلام) بى نياز كرد، و خديجه تمامى اموالش را با همه كثرتى كه داشت به آن جناب بخشيد.

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 505.

(2) (شاهد را دو نفر بگيريد) كه اگر يكى فراموش كرد ديگرى بيادش بيندازد. سوره بقره، آيه 282.

(3) تو قبل از اين از سرگذشت يوسف از بى خبران بودى. سوره يوسف، آيه 3.

(4 و 5 و 6 و 7) مجمع البيان، ج 10، ص 505 و 506.

(8) تفسير قرطبى، ج 20، ص 96 و 97.

/ 691