ترجمه تفسیر المیزان جلد 20
لطفا منتظر باشید ...
بازويم را نمىكردم.در اين حال يكى به ديگرى گفت بخوابانش و او بدون فشار و يا كشيدن مرا خوابانيد، پس يكى به ديگرى گفت: سينهاش را بشكاف، پس آن ديگرى سينهام را گرفت آن را شكافت، و تا آنجا كه خودم مىديدم خونى و دردى مشاهده نكردم، پس آن ديگرى به وى گفت: كينه و حسد را در آور، و او چيزى بشكل لخته خون در آورده بيرون انداخت، باز آن ديگرى گفت رافت و رحمت را در جاى آن بگذار، و او چيزى به شكل نقره در همانجاى دلم گذاشت، آن گاه انگشت ابهام دست راستم را تكان داد و گفت برو به سلامت. من برگشتم در حالى كه احساس كردم كه نسبت به اطفال رقت، و نسبت به بزرگسالان رحمت داشتم «1».مؤلف: و در نقل بعضى از ناقلان- از قبيل نقلى كه در روح المعانى آمده- كه:" من دهساله بودم" بجاى" بيست سال و چند ماه" «2».و در بعضى «3» روايات آمده كه اين قصه در هنگام نزول سوره" اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ ..." واقع شده كه آن جناب چهلساله بوده.و در بعضى «4» ديگر نظير آنچه در صحيح بخارى «5» و مسلم و ترمذى و نسايى نقل شده آمده كه اين قصه در شب معراج اتفاق افتاده.و به هر حال بدون اشكال اين قصه جنبه تمثيل دارد، و دانشمندان اسلامى بحثهايى طولانى پيرامون مفاد اين روايات كردهاند كه همه اين بحثها بر اساس اين پندار است كه جريان يك جريان مادى و يك برخورد مادى بوده، و به همين جهت وجوهى را ذكر كردهاند كه چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خوددارى كرديم.و در همان كتاب است كه ابو يعلى، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن حبان، ابن مردويه، و ابو نعيم (در كتاب دلائل)، همگى از ابى سعيد خدرى از رسول خدا (ص) روايت كردهاند كه فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: پروردگارت مىفرمايد: هيچ مىدانى چگونه نامت را بلند آواز كردم؟ عرضه داشتم خدا بهتر مىداند.گفت پروردگارت مىفرمايد: از اين راه كه هر وقت نام من برده شود نامت با نام من ذكر شود «6».