ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

را نداريم، در نتيجه غير از عبد المطلب بن هاشم و شيبة بن عثمان بن عبد الدار كسى در مكه باقى نماند، عبد المطلب هم چنان در كار سقايت خود پايدارى نمود، و شيبه نيز در كار پرده‏دارى كعبه پايدارى كرد در اين موقعيت حساس عبد المطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت:

لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع جلالك «1» لا يغلبوا بصليبهم و محالهم عدوا، محالك لا يدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدا لك يعنى: بار الها هر كسى از آنچه دارد دفاع مى‏كند، تو نيز از خانه‏ات كه مظهر جلال تو است دفاع كن، و نگذار با صليبشان و كعبه قلابيشان بر كعبه تو تجاوز نموده، حرمت آن را هتك، كنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، اين نظر من است ولى آنچه تو بخواهى همان واقع مى‏شود.

آن گاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، از آن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسيد، از شهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت، حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعريها بود، و عبد المطلب را مى‏شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت، و گفت اينك بزرگ قريش بر در است، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى‏دهد، ابرهه گفت بگو تا داخل شود.

عبد المطلب مردى تنومند و زيبا بود، همين كه چشم ابو يكسوم به او افتاد بسيار احترامش كرد، به خود اجازه نداد او را روى زمين بنشاند در حالى كه خودش بر كرسى تكيه زده، و نخواست او را در كنار خود بر كرسى بنشاند، بناچار از كرسى پياده شد، و با آن جناب روى زمين نشست، آن گاه پرسيد چه حاجتى داشتى؟ گفت حاجت من دويست شتر است كه مقدمه لشكر تو از من برده‏اند، ابو يكسوم گفت به خدا سوگند ديدنت مرا شيفته‏ات كرد، ولى سخنت تو را از نظرم انداخت، عبد المطلب پرسيد: چرا؟ گفت: براى اينكه من آمده‏ام خانه عزت و شرف و مايه آبرو و فضيلت شما اعراب و معبد دينيتان را كه مى‏پرستيد ويران سازم و آن را درهم بكوبم، و در ضمن دويست شتر هم از تو گرفته‏ام، تو در باره خانه دينى‏ات هيچ سخن نمى‏گويى، و در باره شترانت حرف مى‏زنى از آن هيچ دفاعى نمى‏كنى، از مال شخصيت دفاع مى‏كنى.

عبد المطلب در پاسخ گفت: اى ملك من با تو در باره مال خودم سخن مى‏گويم، كه‏

(1) در مجمع البيان،" حلالك" مى‏باشد.

/ 691