ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اختيار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم، اين خانه هم براى خود صاحبى دارد كه از آن دفاع خواهد كرد، و حفظ آن به عهده من نيست، اين سخن آن چنان ابرهه را مرعوب كرد كه بدون درنگ دستور داد شتران او را به وى باز دهند، و عبد المطلب برگشت. آن شب براى لشكر ابرهه شبى سنگين بود ستارگانش تيره و تار به نظر مى‏رسيد در نتيجه دلهايشان احساس كرد گويا مى‏خواهد عذابى نازل شود.

صاحب مجمع البيان سپس ادامه مى‏دهد تا مى‏رسد به اينجا كه: در همان لحظه‏اى كه آفتاب داشت طلوع مى‏كرد، طيور ابابيل نيز از كرانه افق نمودار شدند در حالى كه سنگ‏ريزه‏هايى با خود داشتند و شروع كردند آن سنگها را بر سر لشكريان ابرهه افكندن، و هر يك از آن مرغان يك سنگ بر منقار داشت و دو تا به دو چنگالش، همين كه آن يكى سنگهاى خود را مى‏انداخت و مى‏رفت يكى ديگر مى‏رسيد و سنگ خود را مى‏انداخت، و هيچ سنگى از آن سنگ‏ها نمى‏افتاد مگر آنكه هدف را سوراخ مى‏كرد، به شكم كسى بر نخورد مگر آنكه پاره‏اش كرد، و به استخوانى بر نخورد مگر آنكه پوك و سستش كرد و از آن طرفش در آمد.

ابو يكسوم كه بعضى از آن سنگ‏ها بر بدنش خورده بود از جا پريد كه بگريزد به هر سرزمينى كه مى‏رسيد يك تكه از گوشت بدنش مى‏افتاد، تا بالأخره خود را به يمن رساند، وقتى به يمن رسيد ديگر چيزى از او و لشكرش باقى نمانده بود، و همين كه وارد يمن شد سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، و احدى از اشعريها و احدى از خثعم به يمن نرسيد ... «1».

مؤلف: در روايات اين داستان اختلاف شديدى در باره خصوصيات آن هست، اگر كسى بخواهد بايد به تواريخ و سيره‏هاى مطول مراجعه نمايد.

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 540.

/ 691