ترجمه تفسیر المیزان جلد 20
لطفا منتظر باشید ...
از آنجا هم بيرون شد و به خانه فاطمه (ع) رفت و گفت: اى دختر سيد عرب، آيا قريش را پناه مىدهى و مدت پيمان ايشان را تمديد مىكنى؟ اگر چنين كنى گرامىترين خانم در همه مردم خواهى بود. فاطمه (ع) فرمود جوار من جوار رسول خدا (ص) است. پرسيد: آيا ممكن نيست به دو پسرانت دستور دهى اين كار را بكنند؟ فرمود: به خدا سوگند بچههاى من كودكند و به حدى نرسيدهاند كه بين مردم جوار دهند، علاوه بر اين، هيچ مسلمانى نمىتواند به دشمن رسول خدا (ص) پناه دهد. آن گاه رو به على بن ابى طالب (ع) كرد و گفت: اى ابا الحسن چارهام از همه جا قطع شده، از تو مىخواهم برايم خير خواهى كنى و راه چارهاى پيش پايم بگذارى. على (ع) فرمود: تو پير مرد قريشى، برخيز و بر در مسجد بايست و اعلام كن كه همه بدانيد من قريش را در پناه و جوار خود قرار دادم، اين را بگو و به ديار خودت مكه برگرد، ابو سفيان پرسيد: اين كار دردى از من دوا خواهد كرد؟ فرمود: به خدا سوگند گمان ندارم، و ليكن چاره ديگرى برايت سراغ ندارم، ناگزير ابو سفيان برخاست و در مسجد فرياد زد ايها الناس من قريش را در جوار خود قرار دادم، آن گاه شترش را سوار شد و به طرف مكه رفت.وقتى وارد بر قريش شد، پرسيدند چه خبر آوردهاى؟ ابو سفيان قصه را برايشان شرح داد. گفتند: به خدا سوگند على بن ابى طالب كارى برايت انجام نداده، جز اينكه به بازيت گرفته، و اعلامى كه در بين مسلمانان كردى هيچ فايدهاى ندارد، ابو سفيان گفت: نه به خدا سوگند على منظورش بازى دادن من نبود، ولى چاره ديگرى نداشتم.راوى مىگويد: رسول خدا (ص) دستور داد تا مسلمانان براى جنگ با مردم مكه، مجهز و آماده شوند، و آن گاه عرضه داشت بار الها چشم و گوش قريش را از كار ما بپوشان و از رسيدن اخبار ما به ايشان جلوگيرى فرما تا ناگهانى بر سرشان بتازيم و قريش را در شهرشان مكه غافلگير سازيم، در اين هنگام بود كه حاطب بن ابى بلتعه نامهاى به قريش نوشت و به دست آن زن داد تا به مكه برساند، ولى خبر اين خيانتش از آسمان به رسول اللَّه رسيد، و على (ع) و زبير را فرستاد تا نامه را از آن زن بگيرند، كه داستانش در سوره ممتحنه گذشت.رسول خدا (ص) در داستان فتح مكه ابو ذر غفارى را جانشين خود در مدينه كرد و ده روز از ماه رمضان گذشته بود كه با ده هزار نفر لشكر از مدينه بيرون آمد، و اين در سال هشتم هجرت بود، و از مهاجر و انصار حتى يك نفر تخلف نكرد.از سوى ديگر ابو سفيان بن حارث بن عبد المطلب (پسر عموى رسول خدا (ص)