ترجمه تفسیر المیزان جلد 20

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 20

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از آنجا هم بيرون شد و به خانه فاطمه (ع) رفت و گفت: اى دختر سيد عرب، آيا قريش را پناه مى‏دهى و مدت پيمان ايشان را تمديد مى‏كنى؟ اگر چنين كنى گرامى‏ترين خانم در همه مردم خواهى بود. فاطمه (ع) فرمود جوار من جوار رسول خدا (ص) است. پرسيد: آيا ممكن نيست به دو پسرانت دستور دهى اين كار را بكنند؟ فرمود: به خدا سوگند بچه‏هاى من كودكند و به حدى نرسيده‏اند كه بين مردم جوار دهند، علاوه بر اين، هيچ مسلمانى نمى‏تواند به دشمن رسول خدا (ص) پناه دهد. آن گاه رو به على بن ابى طالب (ع) كرد و گفت: اى ابا الحسن چاره‏ام از همه جا قطع شده، از تو مى‏خواهم برايم خير خواهى كنى و راه چاره‏اى پيش پايم بگذارى. على (ع) فرمود: تو پير مرد قريشى، برخيز و بر در مسجد بايست و اعلام كن كه همه بدانيد من قريش را در پناه و جوار خود قرار دادم، اين را بگو و به ديار خودت مكه برگرد، ابو سفيان پرسيد: اين كار دردى از من دوا خواهد كرد؟ فرمود: به خدا سوگند گمان ندارم، و ليكن چاره ديگرى برايت سراغ ندارم، ناگزير ابو سفيان برخاست و در مسجد فرياد زد ايها الناس من قريش را در جوار خود قرار دادم، آن گاه شترش را سوار شد و به طرف مكه رفت.

وقتى وارد بر قريش شد، پرسيدند چه خبر آورده‏اى؟ ابو سفيان قصه را برايشان شرح داد. گفتند: به خدا سوگند على بن ابى طالب كارى برايت انجام نداده، جز اينكه به بازيت گرفته، و اعلامى كه در بين مسلمانان كردى هيچ فايده‏اى ندارد، ابو سفيان گفت: نه به خدا سوگند على منظورش بازى دادن من نبود، ولى چاره ديگرى نداشتم.

راوى مى‏گويد: رسول خدا (ص) دستور داد تا مسلمانان براى جنگ با مردم مكه، مجهز و آماده شوند، و آن گاه عرضه داشت بار الها چشم و گوش قريش را از كار ما بپوشان و از رسيدن اخبار ما به ايشان جلوگيرى فرما تا ناگهانى بر سرشان بتازيم و قريش را در شهرشان مكه غافلگير سازيم، در اين هنگام بود كه حاطب بن ابى بلتعه نامه‏اى به قريش نوشت و به دست آن زن داد تا به مكه برساند، ولى خبر اين خيانتش از آسمان به رسول اللَّه رسيد، و على (ع) و زبير را فرستاد تا نامه را از آن زن بگيرند، كه داستانش در سوره ممتحنه گذشت.

رسول خدا (ص) در داستان فتح مكه ابو ذر غفارى را جانشين خود در مدينه كرد و ده روز از ماه رمضان گذشته بود كه با ده هزار نفر لشكر از مدينه بيرون آمد، و اين در سال هشتم هجرت بود، و از مهاجر و انصار حتى يك نفر تخلف نكرد.

از سوى ديگر ابو سفيان بن حارث بن عبد المطلب (پسر عموى رسول خدا (ص)

/ 691