ترجمه تفسیر المیزان جلد 20
لطفا منتظر باشید ...
من در بازار ذى المجاز بودم، ناگهان به جوانى برخوردم كه صدا مىزد هان اى مردم! بگوييد:" لا اله الا اللَّه" تا رستگار شويد، و ناگهان به مردى برخوردم كه در عقب سر او مىآمد و به طرف او سنگ مىانداخت، و ديدم كه ساق پا و پشت پاشنه او را خون انداخته بود و صدا مىزد هان اى مردم او كذاب است، گوش به سخنش ندهيد. من از اشخاص پرسيدم اين مرد كيست؟ گفتند اين محمد است كه مدعى نبوت است، و آن ابو لهب عموى او است كه معتقد است وى دروغ مىگويد «1».و در قرب الاسناد به سند خود از موسى بن جعفر (ع) روايت كرده كه در حديثى طولانى كه معجزات رسول خدا (ص) را بر مىشمارد، فرموده يكى از آنها داستان ام جميل همسر ابو لهب است كه وقتى سوره" تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ" نازل شد، نزد رسول خدا (ص) آمد در حالى كه ابو بكر پسر ابو قحافه نيز در حضور آن جناب بود، عرضه داشت يا رسول اللَّه، ام جميل است كه با خشم مىآيد، و چه خشمى! گويا قصد اذيت تو را دارد، چون سنگى به دست گرفته مىخواهد آن را به طرف تو پرتاب كند. رسول خدا (ص) فرمود: او مرا نمىبيند. ابو بكر اضافه مىكند ام جميل نزديك آمد و از من پرسيد رفيقت كجا است؟ گفتم آنجايى كه خدا خواسته است. گفت: من به سر وقت او آمدهام اگر او را ببينم اين سنگ را به سويش مىافكنم، چون او مرا هجو كرده، به لات و عزى سوگند كه من زنى شاعر هستم، (و مىدانم چگونه هجوش كنم، اين را گفت و رفت)، ابو بكر از رسول خدا (ص) پرسيد: راستى او تو را نديد؟ فرمود: نه، خداى تعالى حجابى بين من و او انداخت، و مانع ديدنش شد «2».مؤلف: قريب به اين معنا از چند طريق از طرق اهل سنت روايت شده «3».و در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ" روايت كرده كه امام فرمود:ام جميل دختر صخر بود، و عليه رسول خدا (ص) سخن چينى مىكرد و احاديث و سخنان رسول خدا (ص) را براى كفار مىبرد «4».