تيراندازان ، طبق دستور فرمانده نشانه رفتند و تيرهاى گداخته پى در پى بر چوبها نشست . طولى نكشيد كه الوارهاى ساج مشتعل شد و ديوارهايى كه بر آن چوب ها ساخته شده بود، فرو ريخت . راه براى ورود سربازان مسلمين به داخل قلعه باز شد. تكبيرگويان وارد قلعه شدند و فتح و پيروزى به دست آورند.معتصم از خوش حالى در پوست نمى گنجيد. بر اسب ابلقى سوار شد. آن كسى را كه خبر سيلى خوردن زن مسلمان را به وى داده بود، با خود به داخل قلعه آورد و گفت :آن نقطه اى كه زن ستمديده به صداى بلند فرياد زد وامعتصما كجاست ؟ معتصم ، سواره در همان نقطه توقف كرد و زن سيلى خورده را به حضور طلبيد، به او گفت :اى بانوى مسلمان ، آيا معتصم نداى تو را لبيك گفت ؟ آيا دعوت تو را اجابت كرد؟ سربازى كه زن مسلمان را زده بود، احضار نمود. او را نكشت ، ولى به غلامى زن درآورد. مردى كه زن مسلمان را به كنيزى گرفته بود، با تمام ثروتش به آن بانوى مسلمان تمليك كرد. لشكر اسلام پنجاه و پنج روز در آن قلعه ماندند و امور داخلى آن را منظم كردند، و سپس به طرطوس و از آن جا به پايتخت عزيمت نمودند.(278