اول . تذكرات تربيتى خويش را با زبان نصيحت و خيرخواهى ادا كنند، نه آن كه آمرانه و تحكم آميز سخن بگويند و در نتيجه موجبات اهانت و تحقير نوجوانان را فراهم آورند.دوم . پدر و مادر، خود را شريك خوشبختى فرزند خويش بدانند و به وى بفهمانند كه تو بر اثر حب ذات ، طالب سعادت خود هستى و ما نيز به علت مهر پدرى و مادرى ، خوشبختى تو را خواهانيم . ما و شما يك هدف داريم و آن رستگارى و پيروزى شماست ، براى نيل به اين هدف ، با يكديگر همكارى مى كنيم ، با اين تفاوت كه ما عمر بيشترى كرده ايم ، تجربه هاى زيادترى اندوخته ايم و از خطرات ايام جوانى به خوبى آگاهيم .
همكارى پدر و پسر
براى آن كه اين دوران طوفانى را به سلامت طى كنى و با اطمينان خاطر به سر منزل سعادت برسى ، در مواقع ضرورى تذكرات لازم را به تو مى دهيم و از خطراتى كه بر سر راه دارى ، آگاهت مى سازيم . انتظار داريم كه تو نيز با پذيرفتن و به كار بستن نصايح ما صميمانه با ما همكارى نمايى و موجبات پيروزى و موفقيت خود را، كه هدف مشترك ماست ، فراهم آورى .به نظر مى رسد كه نوجوان از چنين منطقى كه سرشار از خيرخواهى و محبت است ، استقبال نمايد و از راهنمايى هاى مصلحت آميز پدر و مادر، كه با احترام به شخصيتش ادا شده ، پيروى كند و نصايح آنان را صميمانه به كار بندد.
روش استدلالى
يكى از طرق احترام به شخصيت نوجوانان ، در بيان وظايف اخلاقى آنان ، روش هاى استدلالى است . يعنى پدران و مادران مطالب تربيتى خود را با دليل به جوانان بگويند و علل دستورالعمل هاى خويش را به آنا بفهمانند. اين خود يكى از تفاوت هايى است كه روش تربيت نوجوانان را از كودكان جدا مى كند.كودك به علت نارسايى عقل ، از تجزيه و تحليل مسائل عاجز است . پدران و مادران موظف اند تكاليف اطفال را خاطرنشان كنند و راه را به آن ها نشان بدهند و نيازى به استدلال ندارند. اطفال نيز بدون مطالبه دليل از پدر و مادر اطاعت مى كنند و دستور آن ها را به كار مى بندند.