شرافت اخلاقى و عزت نفس ، به قدرى در وظيفه شناسى و از وجود آنان به نفع مقاصد ظالمانه و پليد خود استفاده كنند، بايد كسانى را انتخاب نمايند كه از كودكى در خانواده هاى پست و فرومايه بار آمده باشند و اساسا معنى عزت نفس و شرافت انسانى را درك نكنند، و اگر در فكر استفاده از وجود افراد با شرافت افتند، بايد در قدم اول به وسيله تهديد يا تطميع ، عزت نفس و شخصيت آنان را در هم بشكنند و انديشه فضايل اخلاق و ملكات انسانى را از صفحه خاطرشان بزدايند و سپس به كارهاى پست و پليد وادارشان سازند.متاءسفانه كشفيات روان شناسى را نازيهاى آلمانى براى زجر و شكنجه و پست كردن و كشتن روح همنوع خود به كار مى بردند. از اردوهاى كار اجبارى همگى شنيده و خوانده ايم ، لكن حقيقت مهيب تر از آن بوده كه زبان و قلم از عهده شرح آن بر آيد.
جرايم اخلاقى در جنگ دوم
تبل هايم ، روانشناس معروف ، كه يك سال در حبس نازى ، بوده مى نويسد: پليس مخفى از اردوى كار اجبارى چندين منظور دارد. يكى آن كه اراده و شخصيت را از فرد بگيرد و او را آلتى بسازد و جزئى از دستگاه كند. دوم آن كه مردم را از رفتار سختى كه با زندانيان مى شود، به وحشت بيندازد و از خيال هر نوع مخالفت باز دارد. سوم تهيه اعضاى قابل اعتماد براى پليس مخفى ، كه در نتيجه مشق و عادت ، هر گونه حس رقت و ترحم را از دل بيرون كرده باشند. چهارم ، سعى در تغيير طبيعت و غرايز بشرى به نفع مرام حكومت نازى ، يعنى به جاى آن كه از غرايز انسانى ، اگر چيزى منحرف باشد، آن را استوار كنند، سعى مى كردند كه غرايز سالم را با فشار و اجبار از طريق سلامت برگردانند. پنجم ، يكى ديگر از مقاصد نازى اين بود كه روح زندانى را چنان ضعيف و بيمار كند كه به حال طفوطيت برگردد. يعنى فعلا جز به حال حاضر به چيزى فكر نكند و آينده دور را نبيند و دائما به رفع حوايج مادى خود سرگرم باشد.