در جريان كودكى دوم ، مفهوم درستكارى ، وظيفه شناسى و احترام و غيره تجلى مى كند و غالبا وجدان اخلاقى ، يعنى حس تشخيص نيك و بد، اهميت اساسى داشته و تا حدود زيادى شخصيت فرد را تحت سلطه خود دارد.اغلب ، احساساتى از قبيل عفت و شرم ، پشيمانى و ندامت ، حجب و حيا و گاهى اوقات انحرافات تهاجمى ، از اختلالات يا آزردگى هاى خفيف وجدان اخلاقى ، در برخورد با نمو غرايز ناشى مى شود.
تشخيص خوب و بد
پياژه در تجسمات معروف و جالب توجه خود، با تحت نظر گرفتن بازى هاى اطفال و به وسيله ، تست هاى مخصوص ، مراحل رشد و نمود قضاوت اخلاقى را در كودكان مورد مطالعه قرار داده است . دانشمند نامبرده نشان داده كه در اطفال 6 - 12 ساله ، قضاوت اخلاقى ابتدا ناچيز و متكى به غرايز و تمايلات مادى بوده ، رفته رفته تا حد دقت ادراك ارادى و حس همدردى و وظيفه شناسى و بالاخره تشخيص خوب و بد توسعه مى يابد.(609)در خلال دوره دوم كودكى ، شرايط زندگى طفل تدريجا دگرگون مى گردد و با اوضاع و احوال تازه اى مواجه مى شود. در اين دوره است كه كودك بر اثر رشد قواى مادى و معنوى ، درك و فهمش قوى تر و احساسات و عواطفش بيدارتر مى يابد، به شخصيت خود اطمينان بيشترى پيدا مى كند و بر اعتماد به نفس و استقلالش افزوده مى شود.در اين دوره است كه كودك از محيط خانواده قدم بيرون مى گذارد و راه كودكستان و سپس دبستان را در پيش مى گيرد. چهره هاى تازه اى مى بيند و با اشخاص ناشناسى آشنا مى شود.محيط كودكستان و دبستان ، خلق و خوى كودكان ، رفتار و گفتار مربيان آموزگاران و خلاصه تمام آنچه را كه مى بيند و مى شنود، در روانش اثر مى گذارد و باعث رشد صحيح يا ناصحيح شخصيتش مى گردد.